کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازندری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مازندری
/māzandari/
معنی
= مازندرانی: ◻︎ از این گشتهای گر بدانی تو بنده / شه شگنی و میر مازندری را (ناصرخسرو: ۱۴۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مازندری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مازندر [= مازندران]) [قدیمی] māzandari = مازندرانی: ◻︎ از این گشتهای گر بدانی تو بنده / شه شگنی و میر مازندری را (ناصرخسرو: ۱۴۳).
-
مازندری
لغتنامه دهخدا
مازندری . [ زَ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مازندر (مخفف مازندران ). از مردم مازندران . مازندرانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تو مازندری را به کس نشمری که در کینه سگ به ز مازندری . فردوسی .دوستی عترت و خانه ٔ رسول کرد مرا یمگی و مازندری . ناصرخسرو (یا...
-
جستوجو در متن
-
تبری
لغتنامه دهخدا
تبری . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) امیر، نام مردی از اهل پازوار قریب به شهر بارفروش که او را شیخ العجم خوانده اند. به وزنی خاص اشعار بزبان دری مازندری گفته دیوانش حاضر و به تبری مشهور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). امیر پازواری طبری بود و ترجمه ٔ احوال وی در «...
-
مازندر
لغتنامه دهخدا
مازندر. [ زَ دَ ] (اِخ ) ولایت مازندران است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). مخفف مازندران است که ملک طبرستان است . (برهان ). مازند. مازندران . نام مملکتی در شمال ایران در کنار دریای خزر. (ناظم الاطباء). مخفف مازندران و منسوب بدانجا را مازندری گویند. ...
-
افرا
لغتنامه دهخدا
افرا. [ اَ ] (اِ) بزبان مازندری نام درختی است معروف . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). درختی از تیره ٔ افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه ای که در باغها و جنگلها می روید. اسپندان . اسفندان . بوسیاه . (فرهنگ فارسی...
-
طبرستان
لغتنامه دهخدا
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است . (برهان ). بلادی است فراخ و وسیع طبری منسوب به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف روضات الجنات ذیل ترجمه...