کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازندران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مازندران
لغتنامه دهخدا
مازندران . [ زَ دَ ] (اِخ ) (دریای ....) بحر خزر. بحر آبسکون . بحر جرجان . ارقانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خزر در همین لغت نامه شود.
-
مازندران
لغتنامه دهخدا
مازندران .[ زَ دَ ] (اِخ ) منطقه ٔ کوههای مرتفع، که قسمت عمده ٔ آن از سلسله ٔ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس ، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف بود. ظاهراً از قرن هفتم ، تقریباً مصادف با ز...
-
مازندران
واژهنامه آزاد
نام استانیست درشمال ایران درسواحل دریا بهمین نام
-
واژههای مشابه
-
دریای مازندران
لغتنامه دهخدا
دریای مازندران .[ دَرْ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) دریای خزر. بحر خزر. دریای گرگان . رجوع به «التدوین » و خزر در ردیف خود شود.
-
چشمه مازندران
لغتنامه دهخدا
چشمه مازندران . [ چ َ م َ زِ دَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: «چشمه ای است در موضعی از توابع مازندران که بنابر آنچه در عجایب المخلوقات مسطوراست در قعر آن چشمه کرم بسیار است و جمعی که آب از آنجا بردارند اگر یکی از آن کرمها در زیر پای آرند فی الحال...
-
جامع ساری مازندران
لغتنامه دهخدا
جامع ساری مازندران . [ م ِ ع ِ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) مسجدی است قدیمی به ساری ، مؤلف مرآت البلدان گوید: نسبت بنای این جامع را به خلفای بنی عباس خاصه هارون الرشید میدهند. سه گنبد که در قدیم آتشکده بوده و عقیده ٔ بعضی این است که سر سلم و تور و ایرج پسران ...
-
گیلان و مازندران
فرهنگ گنجواژه
منطقه جغرافیائی شمال.
-
جستوجو در متن
-
مازندرانی
لغتنامه دهخدا
مازندرانی . [ زَ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مازندران . و رجوع به مازندران شود. || از مردم مازندران .
-
مازندرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مازندران) māzandarāni ۱. از مردم مازندران.۲. مربوط به مازندران.
-
مازند
لغتنامه دهخدا
مازند. [ زَ ] (اِخ ) مازندر. مازندران . (ناظم الاطباء). رجوع به مازندر و مازندران شود.
-
پروین
لغتنامه دهخدا
پروین . [ پ َرْ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های فرح آباد مازندران . (مازندران و استراباد رابینو).
-
بحر خزر
فرهنگ واژههای سره
دریای مازندران
-
highland fling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرزمین مازندران