کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مازح
/māzeh/
معنی
مزاحکننده؛ هزلگو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مازح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] māzeh مزاحکننده؛ هزلگو.
-
مازح
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا.) مزاح کننده ، بذله گو.
-
مازح
لغتنامه دهخدا
مازح . [ زِ ] (ع ص ) لاغ کننده . (ناظم الاطباء). مزاح کننده . بذله گو. (فرهنگ فارسی معین ) : اگر کسی بود که شرابخواره نباشد و مازح ... (سیاست نامه ).
-
مازح
واژهنامه آزاد
مزاح کننده
-
واژههای همآوا
-
مازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مازن، مازون، مازو› (زیستشناسی) [قدیمی] māze تیرۀ پشت در انسان و برخی حیوانات؛ ستون فقرات؛ ستون مهرهها؛ پشتمازه.
-
مازه
لغتنامه دهخدا
مازه . [ زَ / زِ ] (اِ) استخوان میان پشت را گویند که عربان صلب خوانند. (برهان ). استخوان پشت و آن را پشت مازه نیز گویند و درد پشت را نیز پشت مازه درد خوانند. (آنندراج ). صلب و مازن و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). فقرات ظهر. (یادداشت به خط مرحوم د...
-
مازه
لغتنامه دهخدا
مازه . [ زَ / زِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که مأمور بود مانع عبور اسکندر از رودخانه ٔ فرات گردد. (از ایران باستان ص 1371). و رجوع به همین مأخذ ص 1371 و 1447 شود.
-
ماضح
لغتنامه دهخدا
ماضح . [ ض ِ ] (ع ص ) زشت کننده ٔ ناموس کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مازه
لهجه و گویش تهرانی
استخوان پشت . ستون فقرات=پشت مازه .
-
مازه
لهجه و گویش بختیاری
mâza گوشتِ راسته گوسفند و گاو.
-
مازه
واژهنامه آزاد
کمر
-
جستوجو در متن
-
لطیفهگو
واژگان مترادف و متضاد
بذلهگو، شوخ، لطیفهپرداز، مازح، هزال
-
لطیفهپرداز
واژگان مترادف و متضاد
بذلهگو، شوخ، شوخطبع، لوده، ، مازح، هزال