کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مازاغ
/māzāq/
معنی
۱. بدون انحراف؛ بدون میل به جانبی.
۲. ویژگی آنچه باعث میشود چشم به سویی توجه نکند: ◻︎ ز حوران گرچه صحن باغ پر بود / دو چشمش سرمهٴ مازاغ پر بود (عطار: ۹۹). Δ مٲخوذ از آیۀ «مازاغَ البصرُ و ماطَغی» (نجم: ۱۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مازاغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مازارغَ (= به سویی میل نکرد؛ نگردید)] māzāq ۱. بدون انحراف؛ بدون میل به جانبی.۲. ویژگی آنچه باعث میشود چشم به سویی توجه نکند: ◻︎ ز حوران گرچه صحن باغ پر بود / دو چشمش سرمهٴ مازاغ پر بود (عطار: ۹۹). Δ مٲخوذ از آیۀ «مازاغَ البصرُ و...
-
مازاغ
لغتنامه دهخدا
مازاغ . (ع فعل ماضی ، اِ مرکب ) اصل کلمه ما (حرف نفی ) + زاغ مفرد غایب فعل ماضی است و اشاره است به آیه ٔ کریمه مازاغ البصر و ماطغی (قرآن 17/53)؛ یعنی آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله در شب معراج در مقام قرب نگردانید چشم را بسوی دیگر اشیا و نه بی فرمانی کرد ...
-
واژههای همآوا
-
مَا زَاغَ
فرهنگ واژگان قرآن
منحرف نشد - كج نشد
-
جستوجو در متن
-
روضه گاه
لغتنامه دهخدا
روضه گاه . [ رَ ض ِ / ض َ ] (اِ مرکب ) ظاهراً جایگاه سبزه و چمن . باغستان . چمنزار : بود در روضه گاه آن بستان چمنی بر کنار سروستان . نظامی .روضه گاهی چو صد نگار در اوسرو و شمشاد بیشمار در او. نظامی .چشم او را که مهر مازاغ است .روضه گاه برون این باغ ا...
-
خوش نظر
لغتنامه دهخدا
خوش نظر. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ظَ ] (اِ مرکب ) لاله ٔخطایی . ریحان تاتاری . رستنی که هر یک از برگ آن بچند رنگ میشود و عصاره ٔ آن بر گوش چکانند کرم گوش را بکشد. مجنج . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : چه خوری خون چو لاله ٔ دل سوزخوش نظر باش و بوستان افروز...
-
نرگس
لغتنامه دهخدا
نرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِ) پهلوی : نرکیس ، از یونانی : نرکیسس ، معرب آن نرجس ، لاتینی : نرسی سوس ، فرانسه : نرسیس . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نرجس . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ). عبهر. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (السامی ). از اسفرم هاست . (ذخیره ٔ ...
-
بلبل
لغتنامه دهخدا
بلبل . [ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) هزاردستان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرغی است معروف ، بقدر عصفوری و خوش الحان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانور معروف که هزار باشد. (هفت قلزم ). پرنده ایست خردجثه و سریعحرکت و در طلاقت لسان و زبان آوری بدو مثل زن...