کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارگزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مارگزیده
/mārgazide/
معنی
۱. کسی که مار او را نیش زده باشد.
۲. [مجاز] آنکه از چیزی صدمهای سخت دیده باشد و از موارد مشابه آن وحشت داشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مارگزیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mārgazide ۱. کسی که مار او را نیش زده باشد.۲. [مجاز] آنکه از چیزی صدمهای سخت دیده باشد و از موارد مشابه آن وحشت داشته باشد.
-
مارگزیده
لغتنامه دهخدا
مارگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مارزده . آنکه مار او را زده باشد. سلیم . مسلوم . ملدوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب ) (دهار). ملدوغ . (منتهی الارب ) : سلیم مارگزیده بود به لفظ عرب وی از گزی...
-
جستوجو در متن
-
لدیغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ladiq ۱. گزیدهشده.۲. مارگزیده.
-
ملدوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] malduq گزیدهشده؛ مارگزیده؛ عقربگزیده.
-
مارگزیدگی
لغتنامه دهخدا
مارگزیدگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مارگزیده . رجوع به مارگزیده شود.
-
عدد
لغتنامه دهخدا
عدد. [ ع ِ دَ ] (ع مص ) برانگیخته شدن درد مارگزیده بعد از مدت . (منتهی الارب ). برانگیخته شدن درد مارگزیده پس از یک سال . (از اقرب الموارد).
-
لدیغ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مارگزیده . 2 - گزنده (مار و غیره ).
-
ملدوغ
لغتنامه دهخدا
ملدوغ . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مارگزیده و کژدم گزیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع . سلیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اصبع ملدوغ بر در دفع شردر تعدی و هلاک تن ن...
-
دیوگرفته
لغتنامه دهخدا
دیوگرفته . [ وْ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جن زده . مصروع . دیودیده . دیودار. دیوزده : لرزان به تن چو دیوگرفته پیچان بجان چو مارگزیده .مسعودسعد.
-
لدیغ
لغتنامه دهخدا
لدیغ. [ ل َ ] (ع ص ) مارگزیده . ج ، لدغی . (منتهی الارب ). ملدوغ . سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده . مار گزنده . (دهار) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغمیکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.مولوی .
-
اصفر سلیم
لغتنامه دهخدا
اصفر سلیم . [ اَ ف َ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام معجونی است که بواسطه ٔ داشتن زعفران بدان اصفر گویند. و مارگزیده را نافع بود. معجونی است ، سلیم آنرا بساخت و چون زعفران دارد آنرا اصفر خواندند. (از بحر الجواهر).
-
گزیده
لغتنامه دهخدا
گزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف ) دندان زده . (آنندراج ). نیش زده ، چون : سگ گزیده ، مارگزیده و کژدم گزیده : گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون . ناصرخسرو.سگ گزیده ز آب ترسد از آن ترسم از آب دیدگان برخاست . خاقانی .تا تریاق از عراق...
-
سلیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان ۲. حلیم، روشنضمیر، صلحجو ۳. بیعیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب ۴. خوشباور ۵. موافق، ملایم، سلیمالنفس ۶. مارگزیده، ۷. محتضر، مشرفبه موت ۸. بیآزار
-
نوحه کنان
لغتنامه دهخدا
نوحه کنان . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شیون کنان . در حال نوحه کردن : چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته . خاقانی .شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری .نظامی .