کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارپیچ رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
giant-slalom ski
برفسُرۀ مارپیچ بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی برفسُره به طول 186 سانتیمتر برای آقایان و 176 سانتیمتر برای خانمها که در مسابقات مارپیچ بزرگ از آن استفاده میشود متـ . چوباسکی مارپیچ بزرگ
-
slalom ski
برفسُرۀ مارپیچ کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی برفسُره به طول 165 سانتیمتر برای آقایان و 155 سانتیمتر برای خانمها که در مسابقات مارپیچ کوچک از آن استفاده میشود متـ . چوباسکی مارپیچ کوچک
-
جستوجو در متن
-
snaking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مارپیچ، مارپیچی بودن، خزیدن، دارای حرکت مارپیچی بودن، مارپیچ رفتن
-
Snake
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مار، مارپیچی بودن، خزیدن، دارای حرکت مارپیچی بودن، مارپیچ رفتن
-
snakes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مارها، مار، مارپیچی بودن، خزیدن، دارای حرکت مارپیچی بودن، مارپیچ رفتن
-
افعي
دیکشنری عربی به فارسی
مار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
-
حلزون
دیکشنری عربی به فارسی
حلزون , ليسک , نرم تن صدف دار , بشکل مارپيچ جلو رفتن , وقت تلف کردن , انسان يا حيوان تنبل وکندرو
-
بابل قله سی
لغتنامه دهخدا
بابل قله سی . [ ب ِ ق ُ ل َ ] (اِخ ) (برج بابل ) نامی است که در توراة بیک برج آسمانخراشی داده شده که اولاد نوح در وادی سنجار شروع بساختن آن کردند و میخواستند آنرا تا آسمان ها بلند کنند، حق تعالی برای مجازات این گستاخی خودپسندانه زبان کارگران این بنا ...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...