کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مارسان
/mārsān/
معنی
مارمانند؛ شبیه مار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
serpentine, snaky
-
جستوجوی دقیق
-
مارسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) mārsān مارمانند؛ شبیه مار.
-
مارسان
لغتنامه دهخدا
مارسان . (ص مرکب ) به شکل مار. به اندام مار : بند دم کژدم فلک رازان نیزه ٔ مارسان گشاید. خاقانی .- مارسانان ؛ اوفیوریدها . یکی از پنج رده ٔ خارپوستان که دریازی بوده و ساختمان داخلی بدن آنها کاملاً شبیه ستارگان دریایی است با این تفاوت که بدن مارسانان...
-
مارسان
لغتنامه دهخدا
مارسان . [ رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی مارستان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به مارستان و بیمارستان شود.
-
واژههای مشابه
-
من -دو-مارسان
لغتنامه دهخدا
من -دو-مارسان . [ م ُ دُ ] (اِخ ) مون دو مارسان مرکز ایالت لاند فرانسه است که در محل تلاقی رود «می دو» و «دوز» و 695کیلومتری جنوب غربی پاریس واقع است . این شهر دارای 22749 تن سکنه و کارخانه ٔ تولید ابزار مکانیکی است و یکی از پایگاههای نیروی هوائی فرا...
-
جستوجو در متن
-
مارفش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mārfaš ماروَش؛ مانند مار؛ شبیه مار؛ مارسان.
-
مارسانان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ مارسان] (زیستشناسی) mārsānān ۱. = مارسان۲. ردهای از جانوران که شبیه مار هستند.
-
snaky
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار، موذی، مارسان، ماروار، مارمانند، ماردار
-
snakey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مارک، موذی، مارسان، ماروار، مارمانند، ماردار
-
snakier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسرارآمیز، موذی، مارسان، ماروار، مارمانند، ماردار
-
snakiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیزترین، موذی، مارسان، ماروار، مارمانند، ماردار
-
ژن
لغتنامه دهخدا
ژن .[ ژُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش لاند از ولایت مُن -دو-مارسان ، دارای 608 تن سکنه .
-
لوبه
لغتنامه دهخدا
لوبه .[ ب ِ ] (اِخ ) اِمیل . سیاستمدار فرانسوی ، مولد مارسان (دُرم ). رئیس مجلس سنا در سال 1896 و رئیس جمهوری از 1899 تا سال 1906 م .
-
بیمارسان
لغتنامه دهخدا
بیمارسان . (اِ مرکب ) بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند. (برهان ). بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف بیمارستان . (رشیدی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : بسا شارسان گشت بیمارسان بسا گل...