کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مارس
/mārs/
معنی
ماه سوم از سال میلادی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
March, Mars
-
جستوجوی دقیق
-
March, mars (fr.)
مارس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] سومین ماه سال میلادی، بعد از فوریه و قبل از آوریل
-
مارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mars] mārs ماه سوم از سال میلادی.
-
مارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] mārs در بازی نرد، نوعی باخت دوامتیازی که در آن بازنده همۀ مهرههایش از بازی خارج شده باشد، درحالیکه حریف همۀ مهرههایش در بازی باشد.
-
مارس
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) باخت در بازی تخته نرد، به ترتیبی که دو امتیاز حساب شود.
-
مارس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) ماه سوم از سال فرنگی .
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (اِ) نام ماه سوم فرانسوی ، میان فوریه و آوریل ، و اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم اسفندماه جلالی و بیست و یکم مارس تقریباً مطابق با اول فروردین ماه جلالی یعنی نوروز و سی و یک روز است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الی ان تواصلت الاخبار بر...
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (اِخ ) بنابر افسانه های قدیم پسر ژوپیتر و ژونو و رب النوع جنگ و خشم بوده است . رومیان او را پدر رمولوس می پنداشتند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ). براساس افسانه های کهن مردم روم ، خدای جنگ و کشاورزی بود. رومیان او را پسر ژونون و پدررمولوس...
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (ترکی ، اِ) باخت در بازی نرد بطوریکه حریف همه ٔ مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل نتوانسته باشد هیچ مهره را بردارد. در این صورت دو دست باخت محسوب می شود. (از فرهنگ فارسی معین ).- مارس شدن ؛ دوبار باختن حریف را، و آن وقتی است که پیش از ...
-
مارس
دیکشنری عربی به فارسی
اعمال کردن , بکاربردن , اجرا کردن , نشان دادن
-
واژههای مشابه
-
ماه مارس
دیکشنری فارسی به عربی
موکب
-
مارس الجنس مع
دیکشنری عربی به فارسی
گاييدن , سپوختن
-
واژههای همآوا
-
معرس
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ رَّ) [ ع . ] (اِمف . اِ.) 1 - محل استراحت مسافران در آخر شب . 2 - خانة مسقف زمستانی .
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ِ رَ ] (ع ص ) شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه بسیار ازدواج کند. (از اقرب الموارد).