کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماذون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماذون
/ma'zun/
معنی
اذندادهشده؛ مُجاز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مختار، مخیر
۲. جایز، روا، مجاز، مشروع
دیکشنری
authorized
-
جستوجوی دقیق
-
ماذون
واژگان مترادف و متضاد
۱. مختار، مخیر ۲. جایز، روا، مجاز، مشروع
-
ماذون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'zun اذندادهشده؛ مُجاز.
-
واژههای مشابه
-
مأذون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اجازه داده شده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
-
مأذون
لغتنامه دهخدا
مأذون . [ م َءْ ] (ع ص ) اجازت و دستوری داده شده کسی را در چیزی . (منتهی الارب ). دستوری داده شده و مباح و رخصت داده شده . (ناظم الاطباء). اذن داده شده . اجازت داده شده . (آنندراج ). دستوری یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به نفخ صور شود مطرب ف...
-
واژههای همآوا
-
مأذون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اجازه داده شده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
-
مازون
لغتنامه دهخدا
مازون . (اِ) مازو را گویند. (آنندراج ). مازو. (فرهنگ رشیدی ). مازو را گویند و آن چیزی باشد که پوست را بدان دباغت کنند و زنان هم گاهی به جهت تنگی موضع مخصوص بکار برند. (برهان ). مازو و هر داروی قابضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مازو شود. || غسول قابضی...
-
جستوجو در متن
-
نامأذون
لغتنامه دهخدا
نامأذون . [ م َءْ ] (ص مرکب ) بی اجازه . غیرمجاز. که مجاز و مأذون نیست . مقابل مأذون . رجوع به مأذون شود.
-
مأذونی
لغتنامه دهخدا
مأذونی . [ م َءْ ] (حامص ) حالت و چگونگی مأذون . مرتبه ٔ مأذون داشتن : مردم شوی به علم چو مأذون کوداعی شود به علم ز مأذونی . ناصرخسرو.و رجوع به مأذون (معنی آخر) شود.
-
ناماذون
واژگان مترادف و متضاد
غیرماذون، غیرمجاز، منع ≠ ماذون
-
غیرمجاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. قاچاق، قدغن، ممنوع ۲. غیرقانونی ۳. بیاجازه، ناماذون ≠ ماذون، مجاز
-
مرخص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزاد، خلاص، رها، ول ۲. برکنار، معزول ۳. رخصتیافته، ماذون ≠ درگیر، گرفتار
-
مختار
واژگان مترادف و متضاد
آزاد، برگزیده، بهین، پسندیده، حر، صاحباختیار، ماذون، مجاز، مخیر، مستقل ≠ مجبور