کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مادی
/mādi/
معنی
۱. از مردم ماد: سرباز مادی.
۲. مربوط به ماد: هنر مادی.
۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در سرزمین ماد رایج بوده است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پولپرست، پولدوست، پولکی، مالپرست، مالدوست
۲. خسیس، مقتصد، ممسک
۳. مادهگرا، ماتریالیست، مادیگرا
۴. مادنژاد
۵. عنصری
۶. جرمانی، جرمدار، جسمی، جسمانی، هیولانی ≠ معنوی
۷. منسوب به ماده
برابر فارسی
گیتای
دیکشنری
secular, brook, corporeal, creek, materials, phenomenal, physical, substantial, tangible
-
جستوجوی دقیق
-
مادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پولپرست، پولدوست، پولکی، مالپرست، مالدوست ۲. خسیس، مقتصد، ممسک ۳. مادهگرا، ماتریالیست، مادیگرا ۴. مادنژاد ۵. عنصری ۶. جرمانی، جرمدار، جسمی، جسمانی، هیولانی ≠ معنوی ۷. منسوب به ماده
-
مادی
فرهنگ واژههای سره
گیتای
-
مادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سرزمین ماد، ناحیۀ قدیمی از ایران شامل آذربایجان و عراق عجم) [پهلوی: mādik] mādi ۱. از مردم ماد: سرباز مادی.۲. مربوط به ماد: هنر مادی.۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در سرزمین ماد رایج بوده است.
-
مادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مادَّة) [عربی: مادّیّ] māddi ۱. تهیهشده از مادّه.۲. مربوط به مادّه.۳. پولپرست.۴. (اسم، صفت) (فلسفه) = ماتریالیست
-
مادی
فرهنگ فارسی معین
(دّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - کسی که منشأ خلقت را ماده و تحولات طبیعی مربوط به آن می داند و قائل به خداوند نیست . 2 - (عا.) مال دوست ، پول پرست .
-
مادی
لغتنامه دهخدا
مادی . (اِ) در تداول اصفهانیان ، جوی بزرگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند. کانال اصلی . || شکاف گونه ای که میانه ٔ بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
مادی
لغتنامه دهخدا
مادی . (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، و 12 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مادی
لغتنامه دهخدا
مادی . (ص نسبی ) منسوب به ماد. مربوط به قوم ماد: هنرهای مادی . || از اهل ماد. از مردم ماد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماد (اِخ ) شود.
-
مادی
لغتنامه دهخدا
مادی .[ مادْ دی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماده . چیزی که مربوط به ماده است . امور مادی : نفس ... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... (مصنفات بابا افضل ،از فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح فلسفی ) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج ،...
-
مادی
دیکشنری فارسی به عربی
دنيوي , طبيعي , طيني , مادة , مادي
-
مادی
لهجه و گویش تهرانی
نهر بزرگ،نهر آبیاری
-
واژههای مشابه
-
مادي
دیکشنری عربی به فارسی
مادي , ماده گراي
-
مادي
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته به ماديات , مربوط به ماده گرايي
-
material culture
فرهنگ مادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دستساختهها و بومساختههایی که جوامع انسانی برای غلبه بر مشکلات ناشی از محیط مادی یا اجتماعی خود از آن استفاده کردهاند و شامل بقایای مادی از یک جامعۀ کهن است