کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادگیبَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
gynophore
مادگیبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] پایک مادگی بین نافه و مادگی که تخمدان بر روی آن قرار دارد
-
واژههای مشابه
-
pistil, gynoecium, pistillum
مادگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بخش تولیدمثلی مادۀ یک گل شامل تخمدان و خامه و کلاله * مصوب فرهنگستان اول
-
مادگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماده بودن، تانیثبودن، مونث بودن ≠ نرینگی ۲. اندام مادهگلوگیاه، عضوتولیدمثل گلوگیاه ۳. جادکمه، جاتکمه
-
مادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mādegi ۱. [مقابلِ نری] ماده بودن.۲. (اسم) (زیستشناسی) اندام مادۀ گل که شامل تخمدان و تخمکهاست.۳. (اسم) سوراخ جلو لباس که دگمه در آن جا میگیرد؛ جادگمه.
-
مادگی
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) 1 - جای دکمه . 2 - آن بخشی از گیاه که مادة گل را تشکیل می دهد. 3 - عضو تولیدمثل در جنس ماده .
-
مادگی
لغتنامه دهخدا
مادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت ماده بودن . و تأنیث طبیعی . (ناظم الاطباء).ماده بودن . انوثیت . مقابل نری . (فرهنگ فارسی معین ) : و بود که انبازی ایشان اندر جنس بود چنانکه نری و مادگی . (دانشنامه از فرهنگ فارسی ایضاً).مادگی خوش آیدت چادر بگیررستمی ...
-
مادگی
دیکشنری فارسی به عربی
عروة
-
مادگی
لهجه و گویش تهرانی
جادگمه
-
boom receptacle
مادگی آوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سرپیچ سوختگیری هوایی در هواپیماهای نظامی که اتصال وسایل سوخترسانی را، با وجود حرکت هواپیما و تغییرات سمت سوخترسانی، امکانپذیر میکند
-
pistilate
مادگیدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ویژگی گلهایی که فقط مادگی دارند
-
pistillode
مادگیواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مادگی تحلیلرفته و غیرفعال
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
۱. احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی ≠ سیئه ۲. صدق، صلاح ۳. طاعت ۴. بخشش، عطیه
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
الکن، زبانپریش
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
بیابان، خشکی، دشت، زمین، فلات، قاره، هامون ≠ بحر، دریا، یم