کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادری، مادری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مادری، مادری کردن
لهجه و گویش تهرانی
وظیفه مادری را انجام دادن
-
جستوجو در متن
-
mothered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادر شدن، مادری کردن، پروردن
-
mothering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادر شدن، مادری کردن، پروردن
-
mother
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادر، ننه، مام، والده، اصل، سر چشمه، مادری کردن، پروردن
-
mothers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادران، مادر، ننه، مام، والده، اصل، سر چشمه، مادری کردن، پروردن
-
امومت
لغتنامه دهخدا
امومت . [ اُ مو م َ ] (ع مص ) مادر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مادری کردن . (مصادر زوزنی ). مادر گشتن . (ناظم الاطباء). مادری و مادر بودن . (آنندراج ). ماکنت اُمّاً فاممت امومة؛ نبودی مادر و مادر گردیدی یا مادری کردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .
-
دایگی کردن
لغتنامه دهخدا
دایگی کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حضانت . (دهار). دایگانی کردن . شیردادن زنی بچه ٔ دیگری را : وز دوستی زر که بنزدیک او بودگاهیش دایگی کند و گاه مادری . فرخی .دایگی کن بنوازش که نزادپانصد هجرت ازو به فرزند.خاقانی .
-
دی
واژهنامه آزاد
به مادر گویند . فقط برای آنکس که فرزند زاییده باشد گفته می شود. به هر زن یا از زبان هر کس گفته یا شنیده نمی شود. دی که از سوی فرزندان خود مادر صدا زده می شود یادآور قداست آنکس است که به مانند خالقش توانایی خلق کردن و زایش دارد. خلق فرزند ، خلق اجتماع...
-
تخییف
لغتنامه دهخدا
تخییف . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) فرودآمدن در منزلی . || بددلی کردن و روی گردانیدن از کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || متفرق و پراکنده شدن گوشت لثه مابین دندانها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)...
-
زبان دانی
لغتنامه دهخدا
زبان دانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) سخن دانی . زبان آوری . فصاحت . زبان داری . اهل سخن بودن . توانایی در سخن : زبان دانی تو را مغرور خود کرده ست لیکن تونجات اندر خموشی دان زیان اندر زبان دانی . سنائی .شوخ چشمی بین که میخواهد کلیم بی زبان پیش شمع طور اظها...
-
شگیفتن
لغتنامه دهخدا
شگیفتن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) شکیفتن . (فرهنگ لغات ولف ).صبر داشتن . تحمل داشتن . فارغ بودن . دل برداشتن . (یادداشت مؤلف ). تحمل کردن . مصابرت ورزیدن . صبر کردن . شکیبایی داشتن : آسیه را فرعون به زنی کرد... و یکزمان از وی نشگیفتی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ...
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطه ٔ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: «هادی »، «دوم »، «چندال » و «بدهتو». و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام «ش...
-
فضولی
لغتنامه دهخدا
فضولی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) آنکه کار بی فایده کند و در پی مالایعنی رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که کار بیهوده کند. || آنکه بی جهت در امور دیگران مداخله کند، بدین معانی در فارسی «فضول » مستعمل است . (فرهنگ فارسی معین ) : عدو چو گشت فضولی ح...
-
نکوهش کردن
لغتنامه دهخدا
نکوهش کردن . [ ن ِ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکوهیدن . هجو. هجا. (یادداشت مؤلف ). سرزنش کردن . ملامت کردن : اگر روزی از تو پژوهش کنندهمه مردمانت نکوهش کنند. بوشکور.هر آنگه که رشک آورد پادشانکوهش کند مردم پارسا. فردوسی .نکوهش فراوان کند زال زرهمان نیز ...