کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماخور
/māxur/
معنی
۱. خرابات؛ میخانه.
۲. قمارخانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: میخور؟] [قدیمی] māxur ۱. خرابات؛ میخانه.۲. قمارخانه.
-
ماخور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خرابات ، میخانه .
-
ماخور
لغتنامه دهخدا
ماخور. (اِ) خرابات را گویند که شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). میخانه . میکده . خرابات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علم داری مرو به عادت و رسم کعبه با تست بگذر از ماخور.امیر حسینی سادات (یادداشت ایضاً).
-
ماخور
لغتنامه دهخدا
ماخور. (ع اِ) مأخوذ از می خور فارسی بمعنی خرابات . (از ناظم الاطباء). معرب می خوار یا آنکه عربی و مشتق از «مخرت السفینة» می باشد بدان جهت که مردم آمد و رفت مینمایند. ج ، مواخر و مواخیر. (از منتهی الارب ). خرابات . ج ، مواخیر. (مهذب الاسماء) (منتهی ا...
-
جستوجو در متن
-
مواخیر
لغتنامه دهخدا
مواخیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماخور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماخور شود.
-
خرابات خانه
لغتنامه دهخدا
خرابات خانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خرابات . بوزخانه . می خانه . مأخور: خرابات خانه . (زمخشری ).
-
مواخر
لغتنامه دهخدا
مواخر. [ م َ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماخرة. (ناظم الاطباء). ج ِ ماخرة به معنی کشتی که در رفتن بانگ کند و یا کشتی که بشکافد آب را به سینه ٔ خود. (آنندراج ). رجوع به ماخرة شود. || ج ِ ماخر. (منتهی الارب ). رجوع به ماخر شود. || ج ِ ماخور. (منتهی الارب ). ر...
-
میکده
لغتنامه دهخدا
میکده . [ م َ / م ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شرابخانه و میخانه . (ناظم الاطباء). خرابات . خانه ٔ خمار. آنجا که در آن می خورند. ماخور. حانه . خانه . حانوت . جایی که در آن شراب فروشند. (یادداشت مؤلف ) : من به بانگ مؤذنان کز میکده بانگ مرغ زندخوان آمد...
-
میخانه
لغتنامه دهخدا
میخانه . [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن شراب می فروشند و خانه ٔ شراب فروشی و میکده . (ناظم الاطباء). شرابخانه . (آنندراج ). خرابات . سرای سرور. خانه ٔ سیل ریز. خمدان . خمستان . خمکده . خمخانه . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 350). آنجا که ...
-
تارح
لغتنامه دهخدا
تارح . [ رَ] (اِخ ) بمعنی تنبل . (قاموس کتاب مقدس ). ابن ماخور از اجداد حضرت رسول علیه السلام . (انساب سمعانی ص 4 پ ). در تورات این نام به آزر پدر حضرت ابراهیم اطلاق شده است . (قاموس الاعلام ترکی ). پدر ابراهیم خلیل علیه السلام . (منتهی الارب ). پدر ...