کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماخذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماخذ
/ma'xaz/
معنی
۱. منبع؛ اصل و ریشه.
۲. نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. منابع، منبعها، ماخذها، مراجع
۲. کتابشناسی
دیکشنری
source
-
جستوجوی دقیق
-
ماخذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. منابع، منبعها، ماخذها، مراجع ۲. کتابشناسی
-
ماخذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. منبع، منشا، اصل ۲. مرجع ۳. مبنا
-
ماخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مآخذ] ma'xaz ۱. منبع؛ اصل و ریشه.۲. نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد.
-
ماخذ
دیکشنری فارسی به عربی
حقيقة , سبيکة , قاعدة
-
واژههای مشابه
-
مآخذ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ← مراجع
-
مآخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مٲخذ] ma'āxez = مٲخذ
-
مآخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مأخذ.
-
مأخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای گرفتن چیزی . 2 - مصدر و اصل و بنیاد. ج . مآخذ.
-
مآخذ
لغتنامه دهخدا
مآخذ. [ م َ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأخَذ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مأخذ شود. || دامها. (از اقرب الموارد).- مآخذالطیر ؛ دامها و جز آن که بدان مرغان را صید کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جاهایی که مرغان را گیرند. (از اقرب الموارد).
-
مأخذ
لغتنامه دهخدا
مأخذ. [ م َءْ خ َ ] (ع اِ) مکان اخذ. (ناظم الاطباء). جایی که چیزی را از آن گیرند. (غیاث ). جای گرفت . ج ، مآخذ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل صدور چیزی و مصدر و اصل و بنیاد و سرچشمه . (ناظم الاطباء). منبع. مدرک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). د...
-
واژههای همآوا
-
مآخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مٲخذ] ma'āxez = مٲخذ
-
مآخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مأخذ.
-
مأخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای گرفتن چیزی . 2 - مصدر و اصل و بنیاد. ج . مآخذ.