کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماجری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماجری
لغتنامه دهخدا
ماجری . [ ج َ را ] (ع اِ مرکب ) ماجرا. رجوع به ماجرا و معنی دوم «ما» در همین لغت نامه شود.
-
واژههای همآوا
-
معجری
لغتنامه دهخدا
معجری . [ م ِ ج َ ] (حامص ) معجر بودن . خاصیت معجر داشتن . همچون معجر بودن که سر برهنه را پوشاند : عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی مریم عور را کند برگ درخت معجری . خاقانی .و رجوع به معجر شود.
-
جستوجو در متن
-
ماجرا
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ماجری ] (اِ.) سرگذشت .
-
ماجریات
لغتنامه دهخدا
ماجریات . [ ج َ رَ ] (ع اِمرکب ) سرگذشتهای زمانه . (ناظم الاطباء). ج ِ ماجری ̍
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ماجری (ماجرمی ؟). وی یکی از کتب ثامسطیوس را بعربی نقل کرده و چون نسخه ٔ او بسیار مغلوط بود بار دیگر آن را مقابله و تصحیح کرده است .
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح ِ ] (ع مص ) هو قطعالکرم حتی ینتهی الی حد ماجری فیه الماء. (مجدالدین ) (منتهی الارب ). بریدن انگور. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
ماوقع
لغتنامه دهخدا
ماوقع. [ وَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) اتفاق و حادثه و سانحه . (ناظم الاطباء). رویداد. ماجری . گزارش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بلایا
لغتنامه دهخدا
بلایا. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَلیَّة. (دهار) (ناظم الاطباء). بلاها. بلواها: باب ماجری فی باب الخطبة و ظهر من الفساد و البلایالأجلها. (تاریخ بیهقی ص 685). و رجوع به بلیة شود.
-
خفایا
لغتنامه دهخدا
خفایا. [خ َ ] (ع اِ) ج ِ خفی و خُفْیَه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86).
-
سرگذشته
لغتنامه دهخدا
سرگذشته . [ س َ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) از جان سیرآمده و ترک سر گفته . (غیاث ) (آنندراج ). || کنایه از آزاده و بی تعلق . (آنندراج ) : از سر گذشته اند کریمان و این زمان کو سرگذشته ای که ز دستاربگذرد. صائب (از آنندراج ). || (اِمرکب ) سرگذشت . م...
-
مقامة
لغتنامه دهخدا
مقامة. [ م َ م َ ] (ع اِ) جای نشستن . ج ، مقامات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجلس و محل نشستن . (ناظم الاطباء). مجلس . ج ، مقامات . (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود. || گروه از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعتی از مردمان . (ناظم الاطباء) (...
-
خبایا
لغتنامه دهخدا
خبایا. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ «خبیئة» و «خبی ٔ» «التمسوا الرزق فی خبایا الارض ». (از حدیث نبوی بنقل اقرب الموارد). و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86). پسر را از بهر تجدید وصیت و تمکین از خبایای ودیعت پیش خواند. (از ترجمه ٔ تار...
-
تاهرتی
لغتنامه دهخدا
تاهرتی . [ هََ ](اِخ ) رسول پادشاه مصر به ایران . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 397 و 402 شود. سمعانی آرد: وی مردی فصیح و آشنا بعلوم اسماعیلیان بود. برای دعوت سلطان محمود به خراسان آمد، محمود کار او را بمردم نیشابور واگذاشت و ائمه ٔ فرق در مجلسی با ت...