کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماتم آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سور و ماتم
فرهنگ گنجواژه
جشن و عزا،متضاد.
-
بزم و ماتم
فرهنگ گنجواژه
جشن و سوگ.
-
ماتم و عزا
فرهنگ گنجواژه
سوگواری.
-
نوحه و ماتم
فرهنگ گنجواژه
سوگواری.
-
جستوجو در متن
-
هاله بستن
لغتنامه دهخدا
هاله بستن . [ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به وجود آوردن هاله بر گرد چیزی : تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است از هاله مه به حلقه ٔ ماتم نشسته است .صائب (از ارمغان آصفی ).
-
رسم آوردن
لغتنامه دهخدا
رسم آوردن . [ رَ وَ دَ ](مص مرکب ) رسم نهادن . رسم گذاشتن . آیین و طریقه ای را بنیان نهادن . وضع قاعده و قانون جدید : خود کردن و عیب دوستان دیدن رسمی است که در جهان تو آوردی . سعدی .چشمت که ریخت خون من و قصد خاک کردماتم گرفته رسم سیه پوشی آورد.آصفی ش...
-
عزا
لغتنامه دهخدا
عزا. [ ع َ ] (ع اِ) ماتم . مصیبت . تعزیت . زاری . سوکواری . سوک . (ناظم الاطباء). صبر بر مصیبت و صبر کردن و در آن استقامت ورزیدن و شکایت کردن ، و در عرف حال مجازاً بمعنی ماتم پرسی . (غیاث اللغات ). و با لفظ گرفتن و افگندن بمعنی ماتم استعمال نمایند، و...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن عمران . برادر موسی بنی اسرائیل و وزیر وی که با برادر خویش (موسی ) از جانب خدا مأمور به دعوت فرعون شد و با موسی از مصر هجرت کرد. و آنگاه که موسی برای آوردن الواح عشره به طور شد، وی گاوی را که از زر کرده بود و آواز میکرد خدا خواند و...
-
میغ
لغتنامه دهخدا
میغ. (اِ) ابر و سحاب . (ناظم الاطباء). ابر.(لغت نامه ٔ اسدی ). سحاب . سحابه . غیم . غین . ضباب . (یادداشت مؤلف ). به معنی ابر که عربان سحاب خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 364) : میغ ماننده ٔ پنبه ست و همی باد نداف هست سدکیس درونه که ب...
-
بسربردن
لغتنامه دهخدا
بسربردن . [ ب ِ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )کنایه از وفا کردن . (برهان ) (انجمن آرا) (رشیدی ). بجا آوردن عهد. (ناظم الاطباء). وفای بعهد : مجنون بگذاشت از بسی جهدتا عهده بسر برد در آن عهد. نظامی .گر سرم میرود از عهد تو سر باز نپیچم تا بگویند پس از من که بس...
-
شخص
لغتنامه دهخدا
شخص . [ ش َ ] (ع اِ) کالبد مردم و جز آن و تن او. (منتهی الارب ). در لغت فقط بر جسم اطلاق گردد. (از اقرب الموارد). جسم . هیکل . اندامهای آدمی بتمامه : غذای روح سماع است و آن شخص نبیدخوشا نبید کهن به اسماع طبعگشای . فرخی .تاجی شدست شخص من از بس که تو ب...
-
رخت
لغتنامه دهخدا
رخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب خانه . (ناظم الاطباء). سامان . اسباب و تجملات . (از شعوری ج 2 ص 2). اثاث . (ملخص اللغات ح...
-
نشستن
لغتنامه دهخدا
نشستن . [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص ) پارسی باستان : نی هد ، متعدی : نی یه شادیم ، اوستا: نی + هد ، نی شیذئیتی (نشستن )، متعدی : نی شاذیوئیش ، پهلوی : نَ (َیَ) شستن ، نَ (َیَ) شینت ، هندی باستان : نی + سد ، سی دتی ، بلوچی : نین دگ ، نین دغ ، متعدی : نی...
-
وای
لغتنامه دهخدا
وای . (صوت ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و اندوه و درد و بیماری . (از فرهنگ فارسی معین ). ویل . (ترجمان القرآن ). علامت اظهار درد و ترس . سخنی است که در موقع درد گویند. کلمه ٔ وجع. آوخ . آوه . واه . ویح . واویلاه . تعساً. والهفاه . دریغا. در...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) کفیده لب گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکافته شدن لب بالا،یا یکی از دو طرف آن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) شکافتگی در لب بالایین و یا در یکی از دو طرف آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ل...