کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مات
/māt/
معنی
۱. سرگردان؛ حیران؛ مبهوت؛ سرگشته.
۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت
۲. تیره، تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر
۳. شهمات
دیکشنری
absent, abstracted, blur, blurry, dull, flat, matte, opaque, open-mouthed, pale , translucent
-
جستوجوی دقیق
-
matte, flat 2
مات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
-
مات
واژگان مترادف و متضاد
۱. حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت ۲. تیره، تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر ۳. شهمات
-
مات
واژگان مترادف و متضاد
صدها، صدگان، مائهها
-
مات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) māt ۱. سرگردان؛ حیران؛ مبهوت؛ سرگشته.۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد.
-
مات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: mat] māt ویژگی آنچه تنها بخشی از نور مرئی را از خود عبور میدهد؛ کدر.
-
مات
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - حیران ، سرگشته . 2 - (اِ.) وضعیتی در بازی شطرنج که شاه قادر به هیچ حرکتی نیست و بازی به اتمام می رسد.
-
مات
فرهنگ فارسی معین
(ص .) تار، کدر.
-
مات
لغتنامه دهخدا
مات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
-
مات
لغتنامه دهخدا
مات . (ص ، اِ) به اصطلاح شطرنج بازان ، گرفتار و مقید شدن شاه شطرنج است . ظاهراً لفظ مات در اصل صیغه ٔ ماضی بوده است به فتح تاء فوقانی از موت ؛ حالا به کثرت استعمال تای آنرا موقوف خوانند. (غیاث ) (آنندراج ). گرفتاری شاه شطرنج . (ناظم الاطباء). باختن د...
-
مات
لغتنامه دهخدا
مات . (ص ) رنگی که به هیچ رنگ مانند نبود و تمیز آن نتوان کرد. رنگی از رنگها که صریح نیست . || هر رنگی از رنگهای نهایت روشن غیر براق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مات
دیکشنری فارسی به عربی
غامض , مرعوب
-
مات
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mât طاری: mât طامه ای: mât طرقی: mât کشه ای: mât نطنزی: mât
-
مات
لهجه و گویش تهرانی
چاله کوچکی که تیله را درآن میاندازند و یک امتیاز دارد
-
واژههای مشابه
-
مآت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مئات، جمعِ مائه] [قدیمی] me'āt = مائه