کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مائیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مائیة
لغتنامه دهخدا
مائیة. [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ) مائیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مائیت شود. || (ص نسبی ) منسوب به ماء.- حروف مائیة ؛ هفت حرفند وعبارتند از: ج ، ز، ک ، س ، ر، خ ، غ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| (اِ) آبی که میان ثرب و صفاق گرد شود ...
-
مائیة
لغتنامه دهخدا
مائیة. [ ی َ / ئی ی َ ] (ع اِ) مائئة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مائئة شود.
-
واژههای مشابه
-
طهارت مائیه
لغتنامه دهخدا
طهارت مائیه . [ طَ رَ ت ِ ئی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دومین رکن کتاب طهارت در فقه است و عبارتست از وضوء و غسل . (از شرایع ص 4). و رجوع به وضو و غسل شود.
-
حروف مائیه
لغتنامه دهخدا
حروف مائیه . [ ح ُ ف ِ ئی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف آبی . رجوع به حروف آبی شود.
-
علامة مائية
دیکشنری عربی به فارسی
تعيين ميزان مد اب , علا مت چاپ سفيد در متن کاغذ سفيد , چاپ سفيد يا سايه دار کردن
-
جستوجو در متن
-
مائئة
لغتنامه دهخدا
مائئة. [ ءِ ءَ ] (ع اِ) گربه . مائیَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مائیَّة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مائیة شود.
-
تعیین میزان مد اب
دیکشنری فارسی به عربی
علامة مائية
-
علا مت چاپ سفید در متن کاغذ سفید
دیکشنری فارسی به عربی
علامة مائية
-
چاپ سفید یا سایه دار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
علامة مائية
-
ماویة
لغتنامه دهخدا
ماویة. [ وی ی َ ] (ع اِ) آیینه . ج ، ماوی ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آیینه و چنین می نماید که نسبت است به ماء به جهت درخشندگی و شفافیت آن . (از تاج العروس ج 9 ص 413). || (ص نسبی ) مؤنث ماوی ّ. مائیة. (اقرب الموارد). و رجوع به ماء و مائیة و...
-
مائیت
لغتنامه دهخدا
مائیت . [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مائیة. روانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش [ از انگور پرنیان و کلنجری ] بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). || در صفت احجار کریمه بمعنی رونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
مدر
لغتنامه دهخدا
مدر. [ م ُ دِرر / م ُ دِ ] (ع ص ) جاری کننده ٔ بول . (غیاث اللغات ). هر چیزی که گمیز راند و ادرار آورد. (ناظم الاطباء). مایه ٔ ادرار. هر دارو که تری و رطوبت راند. دارو که آب براند: مدر بول ، مدر طمث ، مدر حیض . (یادداشت مؤلف ). آنچه اخراج مائیه ٔ اغ...
-
مصل
لغتنامه دهخدا
مصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مؤلف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). عصاره ٔ اقط راگویند، چون او را پزند و آب از ...