کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مؤثر
/mo'asser/
معنی
۱. تٲثیرگذار.
۲. [قدیمی] مسبب.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: مؤثر افتاد
بن حال: مؤثر افت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤثر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ءَ ث ِّ ) [ ع . ] ( اِ فا .) اثر کننده ، تأثیر - کننده .
-
مؤثر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ءَ ثَّ) [ ع . ] (اِمف .) آن چه مورد تأثیر واقع شده .
-
مؤثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'asser ۱. تٲثیرگذار.۲. [قدیمی] مسبب.
-
واژههای مشابه
-
influential observation
مشاهدۀ مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] مشاهدهای که حذف آن از دادهها اثر زیادی بر استنباط آماری داشته باشد
-
effective throat, weld throat1, fillet weld throat1
گلویی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] کمترین فاصلۀ بین ریشه و رویۀ جوش در جوش گوشهای بدون کوژی و کاوی
-
fire for effect, FFE
آتش مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] حجم آتشی که باید به سمت هدف اجرا شود تا نتیجۀ مطلوب به دست آید
-
effective porosity
تخلخل مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] میزان تخلخل ایجادشده در حجم کل یک سنگ یا خاک توسط فضاهای خالی بههمپیوسته
-
effective permeability
تراوایی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] توانایی یک سنگ در انتقال یک سیال مانند گاز در مجاورت سیالهای دیگر مانند نفت یا آب
-
effective gain
بهرۀ مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] اختلاف بین آستانههای شنوایی فرد قبل و بعد از جایگذاری سمعک که برحسب دسیبل سنجیده میشود متـ . بهرۀ کارکردی functional gain, FG
-
effective vote
رأی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأیی که بتواند یک نامزد را برندۀ انتخابات کند
-
effective rainfall
بارندگی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← فزونآب
-
نقش مؤثر
دیکشنری فارسی به عربی
دور فاعل
-
effective profile drag
پَسار نیمرُخی مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] اختلاف بین پَسار کل بال و پَسار القایی آن با همان نسبت منظری، اما با توزیع بار بیضوی بر روی بال
-
effective green time
زمان سبز مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمانی که چراغ راهنمایی برای یک حرکت خاص به رنگ سبز یا زرد است، منهای زمانهای هدررفتۀ آغازین و پایانی