کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مأجر
معنی
(مَ جَ) [ ع . ] (اِ.) آن چه که اجاره شود، مکان اجاره ای ؛ ج . مآجر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مأجر
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ) [ ع . ] (اِ.) آن چه که اجاره شود، مکان اجاره ای ؛ ج . مآجر.
-
واژههای مشابه
-
مآجر
لغتنامه دهخدا
مآجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأجَر. مکانهای اجاره ای . (فرهنگ فارسی معین ) : و بعضی گفته اند که آن همچنان است که ما را مباح کرده اند از مناکح و مآجر در حال غیبت امام . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ج 1 ص 134).
-
مأجر
لغتنامه دهخدا
مأجر. [ م َءْ ج َ ] (ع اِ) آنچه که اجاره شود. مکان اجاره ای . ج ، مآجر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مآجر شود.
-
واژههای همآوا
-
معجر
واژگان مترادف و متضاد
روسری، سرانداز، مقصوره، چارقد
-
معجر
فرهنگ فارسی معین
(مِ جَ) [ ع . ] (اِ.) چارقد، روسری .
-
معجر
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ جَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - آن که عمامه بر سر نهد. 2 - یکی از اشکال خطوط اسلامی .
-
مآجر
لغتنامه دهخدا
مآجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأجَر. مکانهای اجاره ای . (فرهنگ فارسی معین ) : و بعضی گفته اند که آن همچنان است که ما را مباح کرده اند از مناکح و مآجر در حال غیبت امام . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ج 1 ص 134).
-
معجر
لغتنامه دهخدا
معجر. [ م ِ ج َ ] (ع اِ) بر سر افکندنی زنان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقنعه . (غیاث ). مقنع و روپوش زنان و با لفظ بستن و در سر کشیدن و بر سر گرفتن به یک معنی مستعمل . (آنندراج ). جامه ای که زنان بر سر می پوشند تاحفظ کند گیسوان آنها را و باش...
-
معجر
لغتنامه دهخدا
معجر. [ م ُ ع َج ْج َ ] (ع ص ) عمامه بر سر نهاده . (از اقرب الموارد). آن که عمامه بر سر نهد. || یکی از اشکال خطوط اسلامی . و رجوع به پیدایش خط و خطاطان ص 88 شود.
-
معجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] me'jar پارچهای که زنان روی سر خود میاندازند؛ روسری؛ چارقد؛ باشامه.
-
مَعجَر
لهجه و گویش تهرانی
نرده
-
جستوجو در متن
-
بطائحی
لغتنامه دهخدا
بطائحی . [ ب َ ءِ ] (اِخ ) شیخ محمد بطائحی . خانقاه وی بنا بنقل ابن بطوطه در مجار (ماجر) بود و وی در آنجا منزل کرده است . رجوع به سفرنامه ٔ ابن بطوطه چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 328 شود.