کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مآل بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مال
واژهنامه آزاد
مال:(mal) در گویش گنابادی به حیواناتی که جز پستانداران اند و در مالکیت انسان اند اطلاق می شود، مانند گوسفند، شتر و... در گویش گنابادی به زن زیبا هم مال گویند.
-
تف مال، تف مال کردن
لهجه و گویش تهرانی
تف زدن،کثیف کردن.
-
کلاه مال
لغتنامه دهخدا
کلاه مال . [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه از نمد کلاه سازد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که کارش تهیه ٔ کلاه نمدی از پشم و کرک است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کلاه نمد شود.
-
کیسه مال
لغتنامه دهخدا
کیسه مال . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) دلاک و شخصی که در حمام بدنهای مردم به کیسه مالش دهد. (آنندراج ). دلاک و آنکه در حمام کیسه بر بدن می مالد. (ناظم الاطباء). کیسه کش : سعی آن چنان خوش است که مانند کیسه مال از پرهنر ز کیسه ٔ خالی برآورد. محسن تأثیر (...
-
گه مال
لغتنامه دهخدا
گه مال . [ گ ُه ْ ] (نف مرکب ) که گه مالد. که به پلیدی آلوده کند. || (ن مف مرکب ) مالیده به گه . آلوده به پلیدی .
-
hitch 2
مالبند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مجموعهای از قطعات در ادوات کششی یا ماشینهای کشاورزی که نیرو را از تراکتور به دنبالهبندها منتقل میکند
-
نیک مآل
لغتنامه دهخدا
نیک مآل . [ م َ ] (ص مرکب ) نیک سرانجام . نیک انجام . خوش عاقبت . عاقبت به خیر.
-
شوی مال
لغتنامه دهخدا
شوی مال . (نف مرکب ) شومال .شخصی را گویند که آهار و آش بر تار جامه ای که می بافند بمالد. (برهان ). نساج . در اصل لغت به معنی بافنده است و برخلاف اصل موضوع بمعنی شوی مال استعمال کنند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). رجوع به شومال شود.
-
فال مال
لغتنامه دهخدا
فال مال . (اِ) فرنجمشک . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هرسه مال
لغتنامه دهخدا
هرسه مال .[ هََ س ِ ] (اِخ ) جایی بوده است در سه فرسخی آمل . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 160).
-
مآل اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ma'āl[']andiš آنکه به پایان امری میاندیشد؛ عاقبتاندیش.
-
مال الاجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مالالاجارَة] mālol'ejāre پولی که مستٲجر در برابر استفاده از ملک یا خانه به صاحب ملک میدهد؛ اجارهبها.
-
مال التجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مالالتّجارَة] mālottejāre کالای بازرگانی.
-
مال المصالحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مالالمصالَحَة] (حقوق) mālolmosālehe مالی که بر آن صلح و توافق بشود.
-
مال بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] mālband چوبی دراز در جلو درشکه و ارابه که اسبها را به دو طرف آن میبندند.