کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مآقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مآقط
لغتنامه دهخدا
مآقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأقِط. (اقرب الموارد) : و چند روز در مقاحم آن ملاحم و مبارک آن معارک و مساقط آن مآقط از لطمه ٔ حدود ظبات بر خدود کمات ... خون چون صوب انواء و ذوب انداء چکید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 365). و رجوع به مأقط شود.
-
واژههای مشابه
-
ماقط
لغتنامه دهخدا
ماقط. [ ق ِ ] (ع ص ) فال سنگک زننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فال بین غیب گوی سنگ ریزه زننده . (از اقرب الموارد). || آزاده کرده ٔ آزادکرده ، منه قولهم : فلان ساقطبن ماقطبن لاقط، چه ساقط عبد ماقط است و ماقط عبد لاقط و او عبد معتق است...
-
مأقط
لغتنامه دهخدا
مأقط. [ م َءْق ِ ] (ع اِ) کارزارجای یا مضیق آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رزمگاه و جای جنگ و مضیق رزمگاه . (ناظم الاطباء). ج ، مآقط. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ماقت
لغتنامه دهخدا
ماقت . [ ق ِ ] (ع ص ) دشمن گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ماقط
لغتنامه دهخدا
ماقط. [ ق ِ ] (ع ص ) فال سنگک زننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فال بین غیب گوی سنگ ریزه زننده . (از اقرب الموارد). || آزاده کرده ٔ آزادکرده ، منه قولهم : فلان ساقطبن ماقطبن لاقط، چه ساقط عبد ماقط است و ماقط عبد لاقط و او عبد معتق است...
-
ماقة
لغتنامه دهخدا
ماقة. [ ق َ ] (ع اِ) کنج درونی چشم . (ناظم الاطباء). کنج چشم . (منتهی الارب ، ذیل مقی ).
-
معقة
لغتنامه دهخدا
معقة. [ م َ ع َق ْ ق َ ] (ع مص ) نافرمانبرداری کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آزردن پدر را. عقوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوق شود.
-
جستوجو در متن
-
لاقط
لغتنامه دهخدا
لاقط. [ ق ِ ] (ع ص ) رفوگر. || بنده ٔ آزاد کرده و ماقط بنده ٔ لاقط و ساقط بنده ٔ ماقط و منه بنو ساقطبن ماقطبن لاقط. (منتهی الارب ). || چیننده . برچیننده . از زمین برگیرنده .
-
مقط
لغتنامه دهخدا
مقط. [ م ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِقاط. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به مقاط شود. || ج ِ ماقط. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) . و رجوع به ماقط شود.
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندانهای نیش میباشد. معده ٔ شتر دارای سه قسمت است و هزارلا (برجستگی و فرورفتگی ) ندارد. در هر پ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...