کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لی په پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قاقالی لی
لغتنامه دهخدا
قاقالی لی . (اِ) هر نوع شیرینی و جز آن برای اطفال . رجوع به قاقا شود.
-
قیه لی
لغتنامه دهخدا
قیه لی . [ ق َ ی َ ] (اِخ )دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه .آب آن از شهرچای . محصول آن غلات ، چغندر و حبوب . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
قراجه لی
لغتنامه دهخدا
قراجه لی . [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار. واقع در 33000 گزی جنوب خاوری حسن آباد و 2000 گزی خاور راه فرعی بیجار. کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چشمه ٔ لب شور، محصول آنجا غلات ، لبنیات ،شغل اهالی زراعت و گله ...
-
قوئین لی
لغتنامه دهخدا
قوئین لی . (اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، سکنه ٔ آن 142 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
قزاق لی
لغتنامه دهخدا
قزاق لی . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 14 هزارگزی باختر گنبد و شمال رودخانه ٔ گرگان . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 330 تن . آب آن از روخانه ٔ گرگان و محصول آن غلات دیمی ، ح...
-
قره لی
لغتنامه دهخدا
قره لی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 31 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 190 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد...
-
لی پودروس
لغتنامه دهخدا
لی پودروس . [ دُ ] (اِخ ) یکی از یاغیان یونانی به عصر اسکندر. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 1974 شود.
-
لی پهه
لغتنامه دهخدا
لی پهه . [ پ َ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر واقعدر 36هزارگزی شمال باختر برازجان و یک هزارگزی راه فرعی برازجان به گناوه . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی . دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زرا...
-
لی سیکلس
لغتنامه دهخدا
لی سیکلس . [ ل ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران آتن معاصر فیلیپ مقدونی . (ایران باستان ج 2 ص 1202، 1204 و 1205).
-
لی-ولنگ
لغتنامه دهخدا
لی-ولنگ . [ وْ ل َ / ل َ یو ل َ ] (اِ) برف . (جهانگیری ). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبه ٔ حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند. (برهان ). صاحب برهان گوید: ظاهراً در معنی لغت تصحیف خوانی شده است و ترف را برف خوانده اند....
-
لله لی
لغتنامه دهخدا
لله لی . [ ل َ ل َ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان برگشلو حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 8هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 2500گزی شمال شوسه ٔ گلمانخانه ارومیه . جلگه ، معتدل و مالاریائی و دارای 440 تن سکنه . آب آن از شهرچای . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، توتون ...
-
اطه لی
لغتنامه دهخدا
اطه لی . [ ] (اِخ )اده لی . مصطفی بن حمزه . از عالمان قرن یازدهم هجری بود. رجوع به مصطفی و معجم المطبوعات ستون 1750 شود.
-
اشقودره لی
لغتنامه دهخدا
اشقودره لی . [ اِ دَ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی که از اوایل قرن 12 هَ . ق . تا اوائل قرن 13 هَ . ق . در ایالت اشقودره فرمانروائی کرده اند. مؤسس حکومت آنان محمدپاشا بود که اصلاًاز ازبکها بشمار میرفت . رجوع به قاموس الاعلام شود.
-
باوه لی
لغتنامه دهخدا
باوه لی . [ وَ ] (اِخ ) از طوایف کرد. و رجوع به کرد و پیوستگی نژادی او ص 120 شود.
-
امچه لی
لغتنامه دهخدا
امچه لی . [ اُ چ ِ ] (اِخ ) رجوع به بناور شود.