کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیک
/lik/
معنی
۱. پیمانه.
۲. خرچال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اما، لاکن، لیکن، منتها، ولی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیک
واژگان مترادف و متضاد
اما، لاکن، لیکن، منتها، ولی
-
لیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lik ۱. پیمانه.۲. خرچال.
-
لیک
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [مٲخوذ از عربی، مخففِ لیکن] lik = لکن: ◻︎ نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ: ۹۴۰ حاشیه).
-
لیک
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (حر رب .) مخفف لیکن .
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (اِ) ابوریحان در تحقیق ماللهند آرد: و من تعسف فی هذا الباب فانه زعم علی ما ذکر براهمهر فی تقدیر صنعةالاصنام ان کل عشر هبأات و اسمها رین تسمی رج و کل ثمانیة رج تکون بالاک و هو رأس الشعرة و ثمانیة منه لیک و هو الصﱡوأبة فی الشعر... (ماللهند ص 7...
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (اِ) خرچال را گویند و آن پرنده ای است که به چرخ و شاهین شکار کنند و خورند. لیکک . || پیمانه را نیز گویند که بدان غله و خرما و غیر آن پیمایند. (برهان ).
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (اِخ ) نام پسر پاندیون آتنی . نام لیکی ها که اصلاً از جزیره ٔ کریت بوده اند مأخوذ از نام این شخص است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 741 شود.
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (از ع ، حرف ربط) صورتی از لکن عربی است که آن را لیکن ، ولیک و ولی نیز گویند. مخفف لیکن است . لکن . امّا. بیک . ولیکن . پن . صاحب المعجم گوید: «در پارسی قدیم بیک استعمال کرده اند به امالت کسره ٔ باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده است و مهجورالا...
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (ترکی ، پسوند) در زبان آذری اداتی است نسبت را، چون : قوم لیک ، غیه لیک ، داش لیک ، ترلیک و امثال آن و صورت دیگر آن لاخ است در سنگلاخ و دیولاخ و غیره وعین آن در پالیک فارسی بجای مانده است : از خر و پالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی میخواهم و ...
-
واژههای مشابه
-
دره لیک
لغتنامه دهخدا
دره لیک . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان . واقع در 33هزارگزی زنجان و 4 هزارگزی راه آهن تبریز، با 146 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از نیک پی اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
گینگ لیک
واژهنامه آزاد
(ترکمنی) گینگ لیک پسوند یکی از روستاهای شهرستان کلاله در استان گلستان، با نام کامل مالای شیخ گینگ لیک است. این کلمه در زبان ترکمنی به معنی وسیع و گسترده است.
-
گردن لیک
واژهنامه آزاد
مرغی که گردنش پر نداشته باشد.
-
لی لیک(lilik)
واژهنامه آزاد
ویشگون در فرهنگ محلی بیرجند