کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیوه
/live/
معنی
۱. فریبنده.
۲. چاپلوس.
۳. احمق و نادان.
۴. هرزهگو.
۵. هرزهگرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیمزه، خنک، لوس
۲. هرزهگرد، هرزهگو
دیکشنری
deceptive
-
جستوجوی دقیق
-
لیوه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیمزه، خنک، لوس ۲. هرزهگرد، هرزهگو
-
لیوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] live ۱. فریبنده.۲. چاپلوس.۳. احمق و نادان.۴. هرزهگو.۵. هرزهگرد.
-
لیوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ) (ص .) 1 - فریبنده و چاپلوس . 2 - لوس ، بی مزه . 3 - هرزه گو، هرزه گرد.
-
لیوه
لغتنامه دهخدا
لیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) فریبنده و چالاک . (آنندراج ). فریبنده و چاپلوس . لوس . ننر. مردم مزاح دوست . (برهان ). خنک و بی مزه . || صاحب آنندراج گوید: احمق و نادان و هرزه گو و هرزه گرد : بیدرد و ناتلنگ و تلنگی و لیوه ایدآن درد کو که باخبر ازدرد ما شو...
-
لیوه
لهجه و گویش بختیاری
liva دیوانه، مجنون.
-
لیوه
واژهنامه آزاد
دیوانه ، مجنون ، از خود بی خود
-
لیوه
واژهنامه آزاد
دیوانه
-
لیوه
واژهنامه آزاد
دیوانه
-
لیوه
واژهنامه آزاد
لیوه در گویش بختیاری به آدم دیوانه گفته میشود.کسی که خودرا به دیوانه بازی میاندازد
-
واژههای مشابه
-
چرم لیوه
لغتنامه دهخدا
چرم لیوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در طالش ، چرم گیله را نامند. نامی که در طوالش به جل که نوعی درخت جنگلی است دهند. رجوع به چرم گیله و جل شود.
-
خاک لیوه
لغتنامه دهخدا
خاک لیوه . [ ک َ ل َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در خاک غلتیدن . مَراغه . (بلهجه ٔ قزوین ).
-
چرم لیوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarmelive =غارگیلاسی
-
لیت و لیوه
لغتنامه دهخدا
لیت و لیوه . [ ت ُ لی وَ / وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول مردم قزوین ، لوس . ننر.
-
خاکه لیوه کردن
لغتنامه دهخدا
خاکه لیوه کردن . [ ک َ / ک ِ ل َ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب ) مراغه کردن . رجوع به مراغه کردن شود.