کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیولنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیولنگ
/livlang, layvlang/
معنی
ترف؛ قرهقروت؛ کشک سیاه؛ هبولنگ؛ هلباک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیولنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] livlang, layvlang ترف؛ قرهقروت؛ کشک سیاه؛ هبولنگ؛ هلباک.
-
جستوجو در متن
-
هبولنگ
لغتنامه دهخدا
هبولنگ . [ ] (اِ) ترف . قره قروت . کشک سیاه . هلباک . لیولنگ . پنیرتن . (لغت فرس اسدی ).
-
پنیرتن
لغتنامه دهخدا
پنیرتن . [ پ َ ت َ ] (اِ مرکب ) ماده ای است سرخ رنگ مایل به سیاهی که از جوشانیدن آب کشک حاصل کنند و آن بغایت ترش است و چاشنی آشها کنند و به ترکی آن را قره قوروت نامند. ترف سرخ . لیولنگ . هَبولنک هَلْیاک . (فرهنگ اسدی ). مَصَل . کشک سیاه . و رجوع به ل...
-
پنیرتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (اِمر.) ماده ای است سرخ - رنگ مایل به سیاهی که از جوشانیدن آب کشک حاصل کنند و آن به غایت ترش است ، کشک سیاه ، قره قورت ، ترف سرخ ، لیولنگ .
-
طابقی
لغتنامه دهخدا
طابقی . [ ب ِ ] (ع اِ) گویا نام طعامی یا حلوائی بوده از طابق معرب تابه ، یا تابک . و ظاهراً اگر کلمه ٔ طائفی حلوای طائف نباشد در شعر ذیل طابقی است : و آن زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طابقی ّ و لیولنگ .غمناک (از فرهنگ اسدی ).
-
چوغری
لغتنامه دهخدا
چوغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ماست که آب آن را گرفته باشند. ماست کیسه ای چغرات . (فرهنگ نعمةاﷲ). ماست و یا چغرلاتی که در کیسه باقی ماند پس از چکیدن آب وی (ناظم الاطباء). چکیده : وآن زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون از اوچوغری خوردی همی و طایفی و لیولنگ...
-
لی-ولنگ
لغتنامه دهخدا
لی-ولنگ . [ وْ ل َ / ل َ یو ل َ ] (اِ) برف . (جهانگیری ). برف و آن چیزی باشد سفید که در زمستانها مانند پنبه ٔ حلاجی کرده از آسمان فروبارد و به عربی ثلج خوانند. (برهان ). صاحب برهان گوید: ظاهراً در معنی لغت تصحیف خوانی شده است و ترف را برف خوانده اند....
-
طائفی
لغتنامه دهخدا
طائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ . غمناک (از فرهنگ اسدی ). || قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغة نطنزی ). انگور ...
-
لنگ
لغتنامه دهخدا
لنگ . [ ل ِ ] (اِ) پا از بن بیغوله ٔ ران تا نوک ابهام قدم . پا باشد از انگشتان تا بیخ ران . (جهانگیری ). پا. || وظیف (در ستور). دست و پای ستور. ساق و ذراع چهارپا : یکی مادیان تیز بگذشت خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگ . فردوسی .ز دریا برآمد یکی اسب خنگ...
-
بازخواستن
لغتنامه دهخدا
بازخواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استرداد. مطالبه کردن : یکی نامه بنویس نزدیک شاه گو پیلتن را از او بازخواه .فردوسی .ز تو بازخواهم همه باژ و ساوکه بردی توهر سال ده چرم گاو. فردوسی .سپردی مرا دختر اردوان که تا بازخواهی تنی بی روان . فردوسی .در ا...
-
زر
لغتنامه دهخدا
زر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی است زرد و گرانبها و قیمتی و سنگین و از آن نقود زرد می سازند و طلا و تله و تلی نیز گویند و به تازی ذهب نامن...