کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیوان
/livān/
معنی
ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانهای که برای نوشیدن مایعات به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارچ، گیلاس
۲. خیمه
۳. ایوان
دیکشنری
glass, tumbler, water glass
-
جستوجوی دقیق
-
لیوان
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارچ، گیلاس ۲. خیمه ۳. ایوان
-
لیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) livān ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانهای که برای نوشیدن مایعات به کار میرود.
-
لیوان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات .
-
لیوان
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) ایوان خیمة شاهی .
-
لیوان
لغتنامه دهخدا
لیوان . [ لی ] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است . گیلاس . آب وند. آبخوری . کوزه ٔ نازک . آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری ...
-
لیوان
لغتنامه دهخدا
لیوان . [ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسه ٔ گرگان به مازندران . دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 2220 تن سکنه . آب آن از چشمه بلبل و چشمه های دیگر و چاه . محصو...
-
لیوان
لغتنامه دهخدا
لیوان . [ لی ] (اِخ ) موضعی به انزان مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125).
-
لیوان
دیکشنری فارسی به عربی
بهلوان , زجاج , قدح
-
لیوان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: livân/kâsaɂowxori طاری: livân طامه ای: âbxori طرقی: livân/owxori کشه ای: livân نطنزی: livân
-
واژههای مشابه
-
لیوان لو
لغتنامه دهخدا
لیوان لو. [ لی ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه ، واقع در 22هزارگزی خاوری ترک و 43هزارگزی شوسه ٔ خلخال به میانه . کوهستانی و معتدل . دارای 452 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن م...
-
پل لیوان
لغتنامه دهخدا
پل لیوان . [ پ ُل ِ ] (اِخ ) (تربکا) نام محلی کنار راه حیدرآباد به خانه . میان خالدار و زرکتان در 65000گزی حیدرآباد.
-
یک لیوان آب به من بده.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: itâ livân ow men de. طاری: yeg livân ow mun te. طامه ای: i livân ow be mun de. طرقی: itâ livân ow mo te. کشه ای: itâ livân ow hâte. نطنزی: itâ livân ow be mon de.
-
جستوجو در متن
-
two-leaved
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دو لیوان