کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیم
معنی
(ص .) شوخ و ظریف و بذله گو.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
witty
-
جستوجوی دقیق
-
لیم
فرهنگ فارسی معین
(ص .) شوخ و ظریف و بذله گو.
-
لیم
لغتنامه دهخدا
لیم . (اِ) گونه ای از سپستان که در چاه بهار غرس شده است و این نام آنجا بدین درخت دهند . (گااُبا).
-
لیم
لغتنامه دهخدا
لیم . (ع اِ)صلح و آشتی . || مانند. || همتای مرد در قامت و شکل و سرشت و خلقت . (منتهی الارب ).
-
لیم
لغتنامه دهخدا
لیم . [ ل ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لائم . (منتهی الارب ). رجوع به لائم شود.
-
لیم
واژهنامه آزاد
جرکی که ازپوست بدن هنگام استحمام گرفته میشود
-
جستوجو در متن
-
lim
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیم
-
leme
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیم
-
Lyme disease spirochete
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپیرهایه بیماری لیم
-
پری بوی
لغتنامه دهخدا
پری بوی . [ پْری / پ ِ بُی ْ ] (اِخ ) قصبه ای است کوچک در ساحل رود لیم نزدیک سرحد بوسنی ، در شمال شرقی سنجاق طاش لیجه از ولایت قوصوه . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
خالاسترا
لغتنامه دهخدا
خالاسترا. (اِخ ) نام ناحیه ای است در مقدونیه که مردی بنام لیم نوس از آنجا برخاست ، و توطئه ای بر ضد اسکندر ترتیب داد و قضیه بوسیله ٔ نیکوماخوس که معشوق او بود کشف شد. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1675).
-
دیم نوس
لغتنامه دهخدا
دیم نوس . (اِخ ) لیم نوس . از مقربان اسکندر که نقشه ٔ خود را درباره ٔ قتل اسکندر با جوانی به نام نی کوماک در میان گذارد و جوان مزبور جریان را به اطلاع برادر خود سبالی نوس رسانید تا بالاخره اسکندراز جریان مطلع گشت و دستور توقیف دیم نوس را صادر کرد. (ا...
-
تاره
لغتنامه دهخدا
تاره . [ رَ ] (اِخ ) نهری است در قره طاغ و هرسک که از قسمت جنوب شرقی جبال قره طاغ سرچشمه گرفته ، بسوی شمال غربی و بعداً بطرف شمال روان میشود و پس از رسیدن به قصبه ٔ «وفوجه » بسمت شمال شرقی برگشته در مقدار قلیلی از مسافت ، حدود بوسنه را مفروز سازد، و ...
-
پلاوا
لغتنامه دهخدا
پلاوا. [ پْلا / پ ِ ](اِخ ) نام قصبه ای است در 11هزارگزی شمال شرقی کوسینه و در قضای کوسینه . این قضا تابع سنجاق ایپک است و سنجاق ولایت قوصوه میباشد و واقع در نزدیکی حدود قره داغ و در شمال آرناؤدستان است قصبه ٔ نامبرده در ساحل رودخانه ٔ لیم و در کنار...
-
لائم
لغتنامه دهخدا
لائم . [ ءِ ] (ع ص ) ملامت کننده . نکوهنده . ملامتگر. ج ، لوّام ، لوّم ، لیّم . (منتهی الارب ) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومة لائم ...