کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ](اِخ ) بنت عمرو. من بنی عدی بن النجار خالة عبدالمطلب بن هاشم ، ام سویدبن الصامت . (امتاع الاسماع ج 1 ص 132).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا] (اِخ ) بنت سعد. راویة من راویات الحدیث رأت عائشة ام المؤمنین و روت عنها. (اعلام النساء ج 3 ص 1371).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا] (اِخ ) بنت نهیک بن اساف بن عدی بن زیدبن جشم الانصاریة. ذکرها ابن حبیب فی المبایعات و هی اخت البراء و قال ابن سعد تزوجها سهل بن الربیعبن عمروبن عدی و امها ام عبداﷲبن اسلم بن حریش بن مجدعة. (الاصابة ج 8 ص 182).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ل َ لا ] (اِخ ) امراءة سالم بن قُحفان العنبری . شاعرة من شواعر العرب . قالت ترد علی زوجها سالم بن قحفان :حلفت یمیناً یا ابن قحفان بالذی تکفل بالارزاق فی السهل و الجبل تزال حبال ٌ محصدات اعدهالها ما مشی علی خفه جمل فاعط و لاتبخل لمن جاء طالباً...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ل َ لا ] (اِخ ) بنت اسماعیل یاشا. شاعرة ادیبة من شواعر و ادیبات الاَّستانة اتقنت اللغتین الرومیة و الفرنسیة قراءة و تحریراً و اشتهرت بجودة شعرها و طول باعها فی فنون الادب و الکتابة. (اعلام النساء ج 3 ص 1365).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ل َ لا ] (اِخ ) بنت طباةبن معیص الانصاریة. ذکرها ابن سعد کذا فی التجرید و قال اخشی ان تکون لیلی بنت الاطنابة الذکورة اول من اسمها لیلی . (الاصابة ج 8 ص 182).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی .[ ل َ لا ] (اِخ ) بنت محمودبن عبداﷲ السربی الواعظ. محدثة. حدثت عن ابراهیم بن منصور سبط بحرویه . و سمع منها باصبهان ابوطاهر السلفی . (اعلام النساء ج 4 ص 337).
-
واژههای مشابه
-
ليلي
دیکشنری عربی به فارسی
شبانه , عشايي , واقع شونده در شب , نمايش شبانه
-
لیلى
لهجه و گویش بختیاری
lili میوه و خشکبار به زبان کودکانه (قاقالىلى).
-
کانی لیلی
لغتنامه دهخدا
کانی لیلی . [ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 16هزارگزی شمال کامیاران و 15 هزارگزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه سنندج ، ناحیه ای است کوهستانی ، و سردسیر و دارای 54 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات و توت...
-
پردة لیلی
فرهنگ فارسی معین
( ~ لِ) (اِمر.) از نواهای موسیقی قدیم .
-
ده لیلی
لغتنامه دهخدا
ده لیلی . [ دِه ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج . واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری پاوه با 94 تن سکنه و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
لیلی یادگار
لغتنامه دهخدا
لیلی یادگار. [ ل َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند، واقع در 18هزارگزی باختری شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به کرمانشاه . دشت و سردسیر. دارای 680 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد. محصول آنجا غلات ، توتون ، انگور و ح...
-
لیلی خانم
لغتنامه دهخدا
لیلی خانم . [ ل َ لا ن ُ ] (اِخ ) شاعرة من شواعر الترک ولدت فی استانبول و تثقفت ثقافة رفیعة و توفیت سنة 1264 هَ . ق . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
لیلی خانه
لغتنامه دهخدا
لیلی خانه . [ ل َ لی ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر،واقع در 9500گزی شمال ورزقان و 9500گزی شوسه ٔ تبریزبه اهر. کوهستانی و معتدل . دارای 103 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و ...