کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیلى
لهجه و گویش بختیاری
lili میوه و خشکبار به زبان کودکانه (قاقالىلى).
-
واژههای مشابه
-
لیلی
فرهنگ نامها
(تلفظ: leyli) (عربی) (مؤنث الیل) سرخوشی از می ؛ درازترین و تارترین شب ؛ (در قدیم) از الحان موسیقی قدیم ایرانی ؛ (در اعلام) لیلی دختر حطیم از زنان پیامبر اسلام (ص) ؛ لیلی زنی از قبیلهی بنی عامر عرب که طرف عشق مجنون قرار گرفت (لیلی و مجنون) .
-
لیلی
فرهنگ فارسی معین
(لِ)1 - (اِ.) از نواها و آهنگ های موسیقی قدیم . 2 - (اِخ .) نام یکی از عشاق تاریخ .
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لیل . شبی . شبانه . || پرده ٔ لیلی ؛ نوائی از موسیقی : یکی نی بر سر کسری دوم نی برسر شیشم سدیگر پرده ٔ سرکش چهارم پرده ٔ لیلی .منوچهری .
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الانصاریة. راویة من راویات الحدیث روت عن ام عمارة بنت کعب . و روی عنها حبیب بن زید الانصاری . (اعلام النساء ج 3 ص 1365).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) السدوسیة. امراءة بشیربن الخصاصیة یقال لها الجهدیة و یقال هی غیرها. و قد تقدم بیان ذلک فی الجهدیة. (الاصابة ج 8 ص 182).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) العامریة. رجوع به بنت سعدبن ربیعة شود.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الغفاریة. قال ابوعمر کانت تخرج مع النبی (ص ) فی مغازیه تداوی الجرحی و تقوم علی المرضی حدیثها ان النبی (ص ) قال لعائشة هذا علی اول الناس ایمانا روی عنها محمدبن القاسم الطائی . قلت اماالخبر الاول فتقدم التنبیه علیه فی القسم الا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الناعطیة. من ربات النسک و الزهد و الفصاحة و البلاغة کانت تعتنق الغالیة (فرقة من الشیعة). (اعلام النساء ج 3 ص 1401). من نساء الغالیة. (البیان و التبیین ج 1 ص 283). و لها ریاسة فی الغالیة (الفرقة الرابعة من مذاهب الشیعة) و الغا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی حثمةبن حذیفةبن غانم بن عامربن عبداﷲبن عبداﷲبن عبیدبن عویج بن کعب بن لؤی القرشیة العدویة اخت سلیمان و کانت زوج عامربن ربیعة العنبری فولدت له عبیداﷲ. و قال ابن سعد اسلمت قدیماً و بایعت . کانت من المهاجرات الاول هاجرت ا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی سفیان بن الحارث بن قیس بن زیدبن امیة الانصاریة الاسهلیة. ذکرها ابن حبیب فی المبایعات قریباً. (الاصابة ج 8 ص 182). و رجوع به لیلی بنت حطیم شود.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی مرةبن عروةبن مسعود. من فواضل نساء عصرها. رآها الحارث بن خالد فقال فیها:اطافت بنا شمس النهار و من رأی من الناس شمساً بالعشاء تطوف ابو امها اوفی قریش بذمةو اعمامها اما سألت ثقیف .و فیها یقول :اء من طلل بالجزع من مکة ا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت احمدبن مسلم بن شعیب الولادی المدینی ام البهاء. روت عن ابیها و عن الطبرانی . حدثت لیلی بنت احمدبن مسلم قالت ثنا ابی ثنا علی بن سعیدبن عبداﷲ العسکری حدثنی عبدالرحیم بن سلام بن المبارک الرزاز الواسطی . ثنا قرةبن عیسی العبدی ...