کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیسیدنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیسیدنی
لغتنامه دهخدا
لیسیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لیسیدن . لعوق . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لعوق
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - لیسیدنی . 2 - دارویی که آن را بلیسند. ج . لعوقات .
-
لشتنی
لغتنامه دهخدا
لشتنی . [ ل ِ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور لشتن . لیسیدنی .
-
لعوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] la'uq ۱. آنچه با زبان لیسیده شود.۲. (طب قدیم) داروی لیسیدنی.۳. کمترین مقدار غذا.
-
لعوق
لغتنامه دهخدا
لعوق . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) لیسیدنی . || داروی لیسیدنی . (منتهی الارب ). آنچه بلیسند از داروها. دارو که بلیسند. (مهذب الاسماء). هر چیز آبدار باقوام مثل فالوذج ها، یعنی حلواهای رقیق که به انگشت یا ملعقه کم کم بلیسند. ج ، لعوقات . کل ما یلعق من دواء او ع...