کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیس
/lis/
معنی
۱. = لیسیدن.
۲. لیسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کاسهلیس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عدم، لا
فعل
بن گذشته: لیسید
بن حال: لیس
دیکشنری
lap, lick
-
جستوجوی دقیق
-
لیس
واژگان مترادف و متضاد
عدم، لا
-
لیس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ لیسیدن) lis ۱. = لیسیدن.۲. لیسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کاسهلیس.
-
لیس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قسمی بازی و قمار با پول .
-
لیس
فرهنگ فارسی معین
1 - (ری . اِمص .) لیسیدن : لفت و لیس . 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی لیسنده آید: کاسه لیس .
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (اِ) قسمی بازی و قمار با پول . || در اصطلاح و تداول مردم قزوین ، سنگی صاف و نازک قدر بدستی که اطفال در بازی جوز، جوزها را از درون خطی دایره شکل با پرتاب کردن آن بیرون کنند و گاه بدون جوز با دو لیس بازی آغازند و این اخیر را «لیس پشت لیس » نامند.
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (اِخ ) (یوم الَ ...) و یوم فس ّالناطف علی الفرس از جنگهای عصر اسلام . (مجمع الامثال میدانی ).
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (اِخ ) ویلیام ناسو. مستشرق ایرلندی . کتب ذیل به سعی وی نشر یافته است : تاریخ الخلفاء سیوطی . نوادر قلیوبی . قرآن با تفسیر. کشاف عن حقایق التنزیل زمخشری . فتوح الشام واقدی . فتوح الشام ازدی بصری . کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی . نخبةالفکر فی مصطلح...
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (اِمص ) اسم و ریشه از لیسیدن .ترکیب ها:- کاسه لیس . کون لیس . لفت و لیس .|| (اِ) لیس پرده . رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، چون : تفلیس . بدلیس . الیس .
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (ع ص ، اِ) ج ِ الیس . (منتهی الارب ).
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . [ ل َ س َ ] (ع فعل ) نیست .فعلی است غیرمنصرف نافی حال . خلیل میگوید: این کلمه مرکب از لا و «ایس » باشد. و رجوع به ایس شود. مقابل ایس : لیس فی جبتی سوی اﷲ. لیس فی الدار غیره دیار.
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . [ ل َ ی َ ] (ع اِمص ) دلیری . || بی خبری . || فروگذاشت . (منتهی الارب ).
-
لیس
دیکشنری فارسی به عربی
لعقة
-
لیس
لهجه و گویش تهرانی
مهره دایره مانند،ژتون
-
واژههای مشابه
-
ليس
دیکشنری عربی به فارسی
نقيض , نقض , نفي