کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیاط
لغتنامه دهخدا
لیاط. [ ل ِ ] (ع اِ) آهک و گچ . || حدث . || سرگین . (منتهی الارب ).
-
لیاط
لغتنامه دهخدا
لیاط. [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لیطة. (منتهی الارب ).
-
لیاط
لغتنامه دهخدا
لیاط. [ ل ِ ] (ع اِ) ربا. (منتهی الارب ). || سریش . (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر). || پوست . (بحر الجواهر). || آب دهن .
-
واژههای همآوا
-
لیات
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ انگ . ] (اِمص .) = لی آوت : صفحه آرایی (چاپ و نشر).
-
لیئة
لغتنامه دهخدا
لیئة. [ ] (اِخ ) (به معنی خسته ) دخت بزرگ لابان که به طور خدعه به یعقوب داده شد. (سفر پیدایش 29:16). و از برای یعقوب شش پسر و یک دختر آورد و پس ازورود به مصر جهان را وداع گفت و خود لیئة میدانست که یعقوب راحیل را بیش از وی دوست می دارد. (سفر پیدایش 29...
-
لیعة
لغتنامه دهخدا
لیعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِ)لیعةالجوع ؛ تیزی گرسنگی و سوزش آن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لیطة
لغتنامه دهخدا
لیطة. [ طَ ] (ع اِ) پوست نی و کمان و نیزه و پوست هر چیزی . ج ، لیط، لیاط، الیاط. || پوست شکم . || گونه ٔ هر چیزی . || خوی و عادت . لیط. (منتهی الارب ).
-
ربا
لغتنامه دهخدا
ربا. [ رِ ] (ع اِ) سود. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). ربوا [ رِ با ]. نفع زر. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). بیشی ، یعنی به نسیه خریدن و فزون گرفتن در وام و بیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سودخوری . (ناظم الاطباء). زیا...
-
خیو
لغتنامه دهخدا
خیو. [ خ َ / خیو ] (اِ) تف ، آب دهن ، خلشک . (ناظم الاطباء). تفو، اخ تف ، خیم ، ته ، تهو، بزاق ، بصاق ، بساق ، لعاب ، رضاب ، لیاط، ریق ، خدو، انجوغ ، انجوخ ، لفج ،مجاجه . (یادداشت مؤلف ) : و این مهتران راکه رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی و سرد گفت...