کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگام خائیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگام خائیدن
لغتنامه دهخدا
لگام خائیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) اَلک . (تاج المصادر). جویدن لغام . || کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن باشد. (برهان ). مقابل لگام لیسیدن . (آنندراج ) : هر کجا با تیغ چونان شد چنین کلکی معین چرخ در فرمانبری حاشا اگر خاید لگام . انوری لاجرم در ...
-
واژههای مشابه
-
گسسته لگام
لغتنامه دهخدا
گسسته لگام . [ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) گسسته لجام : گسسته لگام و نگونسارزین فروبرده لفج و برآورده کین . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1092).چمان و چران چون پلنگان به کام نگون کرده زین و گسسته لگام . فردوسی .رجوع به گسسته عنان و گسسته لجا...
-
سخت لگام
لغتنامه دهخدا
سخت لگام . [ س َ ل ِ ](ص مرکب ) کنایه از مردم گردنکش باشد یعنی کسانی که سر به اطاعت فرود نمیآرند. (برهان ). کنایه از مرکب سرکش . (آنندراج ). گردن کش . سرکش . ناآرام . (شرفنامه ).
-
لگام گسیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لجامگسیخته› le(o)gāmgosixte ۱. اسبی که افسارش را پاره کرده.۲. [مجاز] لاقید؛ بیبندوبار؛ سرخود.
-
سخت لگام
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لِ) (ص مر.) سرکش .
-
لگام انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص م .) مرکب را از سرکشی باز داشتن .
-
لگام پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) 1 - روی برگردانیدن . 2 - سر باز زدن ، سرپیچی کردن .
-
لگام کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) (مص م .) 1 - متوقف ساختن . 2 - به زیر فرمان آوردن .
-
لگام گسیخته
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ تِ یا تَ) (ص مف .) بی بند و بار، لاقید، لاابالی .
-
لگام لیسیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) (کن .) مطیع بودن ، فرمانبردار بودن .
-
زبان لگام
لغتنامه دهخدا
زبان لگام . [ زَ ن ِ ل ِ / ل ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقه ای از لگام که در زیر زنخ ستور واقع میشود. (فرهنگ شعوری ).
-
ساخته لگام
لغتنامه دهخدا
ساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).
-
نرم لگام
لغتنامه دهخدا
نرم لگام . [ ن َ ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از اسب خوش جلو باشد یعنی سرکش نباشد. (برهان قاطع). اسبی که به هر طرف بخواهند بگردد و بر وفق خواهش سوار راه برود. (آنندراج ). راهوار. رام . (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. (انجمن آرا) : فلک تیزعنان تا به ابد نرم ل...
-
لگام انداختن
لغتنامه دهخدا
لگام انداختن . [ ل ُ / ل ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن مرکب را از سرکشی و نافرمانی کردن : آه ما رو به فلک کرد که مانع گرددتوسن سرکش ما را که لگام اندازد.ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).