کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لک و لوچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لک و لوچه
لغتنامه دهخدا
لک و لوچه . [ ل َ ک ُ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لب و لنج . لک و لوشه . لب و لوچه . لب و لوشه .
-
واژههای مشابه
-
لَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
براي تو- براي توست - فقط براي توست ( اگر در ابتداي جمله بيايد)
-
لَکِ
فرهنگ واژگان قرآن
براي تو- براي توست - فقط براي توست ( اگر در ابتداي جمله بيايد.مؤنث)
-
لُکْ
لهجه و گویش گنابادی
lok در گویش گنابادی یعنی تکه ، قطعه ، خرد کردن
-
لک لک
لغتنامه دهخدا
لک لک . [ ل ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) شتر کوتاه سطبر درشت اندام . (منتهی الارب ).
-
لِکْ لِکْ
لهجه و گویش گنابادی
leklek در گویش گنابادی یعنی پا زدن ، رکاب زدن ، خط یازده ، پیاده روی
-
لک لک
دیکشنری فارسی به عربی
لقلق
-
لک لک
واژهنامه آزاد
لِکْ لِکْ:(leklek) در گویش گنابادی یعنی پا زدن ، رکاب زدن ، خط یازده ، پیاده روی
-
حاجی لک لک
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (اِمر.) نک لک لک .
-
لک لک شدن
لغتنامه دهخدا
لک لک شدن . [ ل َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لک های متعدد پیدا کردن .
-
حاجی لک لک
لغتنامه دهخدا
حاجی لک لک . [ ل َ ل َ ] (اِ مرکب ) نامی است که عوام به لک لک (لقلق ) دهند. چه غیبت او را چند ماه از سال بحج رفتن او گمان برند.
-
لک زدن ،لک ورداشتن (دل )
لهجه و گویش تهرانی
خیلی میل داشتن
-
macule, macula 1
لک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بخش کوچک مسطح تغییررنگیافته یا کلفتشدهای از پوست که ناحیهای متمایز از پوست بهنجار پیرامون خود باشد متـ . لکه 2
-
stain 2
لک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] آنچه از تغییر نامطلوب رنگ براثر تماس با مادهای خارجی پدید میآید متـ . لکه 3