کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لک لک شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دَک و لَک
فرهنگ گنجواژه
بی اعتبار، خالی.
-
Plegadis falcinellus
لکلکی سیاه نوکداسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ مرغمقدسیان و راستۀ لکلکسانان که منقار آنها خاکستری مایل به سیاه و انحنادار است و پرهای زینتی خرمایی و بنفش دارند و روی بالهای آنها سبز صیقلی است
-
جستوجو در متن
-
داغ افتادن
لغتنامه دهخدا
داغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل گل بطرف دامنم افتاده است همچو مینا می کشی بر گردنم افتاده است .صائب .
-
smudged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار، سیاه شدن، لک کردن
-
smudging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار شدن، سیاه شدن، لک کردن
-
blurring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تار شدن، محو کردن، لک کردن، تیره کردن
-
smudges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه ها، لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن
-
blot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطری، لکه، لک، بد نامی، لکه دار کردن یا شدن
-
blots
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلوط، لکه، لک، بد نامی، لکه دار کردن یا شدن
-
قازقولنگ
واژهنامه آزاد
ظاهرا در گویش دزفولی منظور همان لک لک است. به وسیله ای قیف مانند که برای جلوگیری از پخش شدن خاکستر ذغال رو قلیان میگذارند.
-
smudge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار کردن، لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن
-
blur
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تار شدن، تیرگی، لکه، منظره مه الود، محو کردن، لک کردن، تیره کردن
-
لطخة
دیکشنری عربی به فارسی
لکه , تيرگي , منظره مه الود , لک کردن , تيره کردن , محو کردن , نامشخص بنظر امدن , لک , داغ , الودگي , الا يش , ننگ , لکه دار کردن , چرک کردن , زنگ زدن , رنگ شدن , رنگ پس دادن , زنگ زدگي
-
freckles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
freckles، خال، کک مک، لک صورت، لکه، دارای کک مک کردن، خالدار شدن، خالدار کردن
-
defluoridation
فلوئورزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حذف فلوئور اضافی از آب آشامیدنی برای جلوگیری از لک شدن دندانها