کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لکلک
معنی
(لِ لِ) (اِ.) = لکلکه : چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا به گردش درآید، سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی آسیا ریزد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لکلک
فرهنگ فارسی معین
(لِ لِ) (اِ.) = لکلکه : چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا به گردش درآید، سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی آسیا ریزد.
-
لکلک
لغتنامه دهخدا
لکلک . [ ل َ ل َ ] (اِ) لک لک . لقلق . ابوحدیج . قعقع. (منتهی الارب ). لقلاق . مرغی است حرام گوشت و از جمله ٔ طیور وحشی است . طائر آبی است .(غیاث ). زاغور. فالرغس . فالرغوس . بلارج . (برهان ). مرغی است مشهور که گردن و پای دراز دارد و مار شکار کند و چ...
-
لکلک
لغتنامه دهخدا
لکلک . [ ل َ ل َ ] (اِ) سخنان هرزه و یاوه و مانند فریاد لکلک . (برهان ) (آنندراج ). لکلکه : بس کن ای لکلک بیهوده ز گفتار تهی تا سخنها همه از جان مطهر گویند.مولوی .
-
لکلک
لغتنامه دهخدا
لکلک . [ ل ِ ل ِ ] (اِ) چوبکی باشد که بر دول آسیا به عنوانی نصب کنند که چون آسیا به گردش آید سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی آسیا ریزد. ناوچه که از آن گندم به آسیا ریزد خردخرد. لکلکه : چون لکلک است کلکت بر آسی...
-
واژههای مشابه
-
لکلک بچه
لغتنامه دهخدا
لکلک بچه . [ ل َ ل َ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ لکلک : هست بر لکلک ز جیلان و بقم منقار و پای پس چرا گشت آبنوسین هر دو پر لکلک بچه .سوزنی .
-
واژههای همآوا
-
لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لکلکه› [قدیمی، مجاز] laklak سخنان بیهوده، هرزه، و یاوه.
-
لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [اکدی] (زیستشناسی) laklak پرندهای با پاهای بلند، گردن دراز، بالهای بزرگ، و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه میگذارد و از حشرات، موش، و مار تغذیه میکند.〈 لکلک هندی: (زیستشناسی) نوعی لکلک با پرهای زیبا که در مرکز آسیا...
-
لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] leklek تکۀ چوبی وصل به دول آسیا که هنگام گردیدن سنگ آسیا به حرکت میآید و به آن وسیله گندم در گلوی آسیا ریخته میشود.
-
لک لک
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (اِ.) = لکلکه : 1 - سخنان هرزه و یاوه . 2 - پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند.
-
لک لک
لغتنامه دهخدا
لک لک . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی مرکز دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 42000گزی خاور شوسه ٔ جایزان به آغاجاری . دشت ، گرمسیرو مالاریائی و دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، پشم و لبنیات . صنایع دستی قالی ، ...
-
لک لک
لغتنامه دهخدا
لک لک . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش حومه ٔ شهرستان ساوه و دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
لک لک
لغتنامه دهخدا
لک لک . [ ل ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) شتر کوتاه سطبر درشت اندام . (منتهی الارب ).
-
لک لک
لغتنامه دهخدا
لک لک .[ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلگه افشار دوم بخش اسدآباد شهرستان همدان ، واقع در 21هزارگزی جنوب باخترقصبه ٔ اسدآباد و دوازده هزارگزی شوسه ٔ اسدآباد به کنگاور. جلگه ، سردسیر و مالاریائی و دارای 865 تن سکنه . آب آن از چشمه و استخر طبیعی . محص...