کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَّدُنْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لَّدُنْ
فرهنگ واژگان قرآن
نزد
-
واژههای مشابه
-
لدن
فرهنگ فارسی عمید
(ظرف زمان و مکان) [عربی] [قدیمی] ladon نزد.
-
لدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دُ) [ ع . ] (ق .) نزد، نزدیک .
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل َ ] (ع ص ) نرم از هر چیزی . ج ، لِدان ، لُدُن . (منتهی الارب ). مقابل صلب است چنانکه لین مقابل خشن است . رجوع به صلب شود .- رمح لدن ؛ نیزه ٔ نرم و لغزان . (منتهی الارب ).- لدن الخلیقة ؛ لین العریکة.
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل َ دِ ] (ص ) چفسنده چون دبق و جز آن .
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل َ دُ ] (ع ص ) طعام لدن ؛گندم که نان و طبیخ آن نیکو نگردد. (منتهی الارب ).
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل َ دُ / ل َ دَ /ل َ دِ / ل ُ ن ُ / ل َ ن ِ ](ع حرف اضافه ، اِ) نزد. و آن ظرف زمان و مکان است . نزدیک . (ترجمان القرآن جرجانی ). صاحب منتهی الارب گوید: و هو ظرف زمانی و مکانی غیر متمکن بمنزلة عند و دخل علیه من وحدها قوله تعالی من لدنا و جاءَت...
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لَدْن . (منتهی الارب ).
-
لدن
لغتنامه دهخدا
لدن . [ ل ُ دَ ] (اِخ ) اُلیویه . حلاّق و رازدار لویی یازدهم . مولد تیلت نزدیک بروژس . مصلوب به سال 1484م .
-
من لدن
لغتنامه دهخدا
من لدن . [ م ِ ل َ دُ ] (ع حرف جر + اسم ) از نزد. از جانب و در شواهد زیر مقصود خداست ، مخفف من لدن حکیم علیم ، یا من لدن حکیم خبیر، چنانکه در سوره ٔ نمل آیه ٔ 6 و سوره ٔ هود آیه ٔ 1 آمده است : پس دهان دل ببند و مهر کن پر کنش از باد کبر من لدن . مولوی...
-
من لدن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] menladon ۱. از نزد؛ از جانب.۲. [مجاز] از جانب خدا؛ دارای جنبۀ الوهی.
-
واژههای همآوا
-
لدن
فرهنگ فارسی عمید
(ظرف زمان و مکان) [عربی] [قدیمی] ladon نزد.
-
لدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دُ) [ ع . ] (ق .) نزد، نزدیک .