کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَّبَنٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) درد گردن از بالش . (منتهی الارب ). آنکه گردنش درد کند از بالش . (مهذب الاسماء).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع مص ) درد کردن گردن از بالش . (منتهی الارب ). درد گردن خاستن از بالش . (تاج المصادر). || شیرناک شدن میش . (منتهی الارب ). بسیار شیر شدن . (تاج المصادر).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب ِ ] (ع اِ) خشت . خشت خام . واحد آن لبنة است . (مهذب الاسماء). لِبن . لِبِن . لبن القمیص ؛ خشتک پیراهن . (منتهی الارب ). || (ص ) شیرنوشنده . || دوست دارنده ٔ شیر. (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ِ ] (اِخ ) جایی است از حدود حرم (؟) به راه یمن . (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ِ ] (ع اِ) خشت خام . لَبِن . لِبِن . (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لبون . (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ِ ب ِ ] (ع اِ) خشت خام . لِبن . لَبِن (منتهی الارب ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ُ ] (اِخ ) نام کوهی است .(منتهی الارب ). نام کوهی است ، در شعر مسلم بن معبد:جلاد، مثل جندل لبن فیهاخبور مثل ماخشف الحساء.ابیوردی گوید پشته ٔ سرخی است در بلاد بنی عمروبن کلاب بالای حلقوم و حربة. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل و...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ُ ] (اِخ ) یوم لبن ؛ نام یکی از جنگهای عرب است . (معجم البلدان ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لبون . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ماست
دیکشنری فارسی به عربی
لبن
-
یوقورت
دیکشنری فارسی به عربی
لبن
-
البان
لغتنامه دهخدا
البان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لبن . رجوع به لبن شود.
-
لبنان
لغتنامه دهخدا
لبنان . [ ل ُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ لبن ، دو کوهند نزدیک مکه و بدان دو لبن الاسفل و لبن الاعلی گویندو بالای آن دو کوهی است مبرک نام . (معجم البلدان ).