کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِه و پِه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لِه و پِه
فرهنگ گنجواژه
خرد و خمیر، حلیم و حلوا، سخت کوفته و خرد شده.
-
واژههای مشابه
-
له
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگز، فاسد، لهیده ۲. پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته ۳. مضمحل
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lah شراب انگوری.
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lah ناژو؛ درخت ناجو.
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی، مقابلِ علیه] lah برای او؛ به نفع او.
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) شراب ، بادة انگوری .
-
له
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ق .) برای او، به نفع او.
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) = آله . آلوه . اله : عقاب .
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل ِه ْ ] (اِخ ) مردم پلنی . مردم لهستان . || نام رودی در باویر آلمان . || نام شهری از فرنگستان که در حدود روم واقع است . (برهان ) .
-
له
دیکشنری عربی به فارسی
داشتن , دارا بودن , مالک بودن , ناگزير بودن , مجبور بودن , وادار کردن , باعث انجام کاري شدن , عقيده داشتن , دانستن , خوردن , صرف کردن , گذاشتن , کردن , رسيدن به , جلب کردن , بدست اوردن , دارنده , مالک , ضمير ملکي سوم شخص مفردمذکر , مال او (مرد) , مال...
-
لَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
براي او - براي اوست - فقط براي اوست ( اگر ابتداي جمله بيايد)
-
له له
لغتنامه دهخدا
له له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
-
له له زدن/کردن
لهجه و گویش تهرانی
طلب شدید،خیلی مایل بودن/ تشنه بودن
-
غفراﷲ له
لغتنامه دهخدا
غفراﷲ له . [ غ َ ف َ رَل ْ لا هَُ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی خدای گناه او را ببخشد. این جمله را در مقام دعا درباره ٔ غایب به کار برند.