کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِنگ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لُنْگ
لهجه و گویش گنابادی
long در گویش گنابادی در زبان گنابادی به معنای حوله حمام ، آب چین
-
لنگ
دیکشنری فارسی به عربی
عرجة , قماش السحيف , کسيح
-
لَنگ
لهجه و گویش تهرانی
معطل،نیازمند
-
لَنگ،لنگیدن،لنگ زدن
لهجه و گویش تهرانی
شَل،شَلیدن
-
لنگ بره بر لنگ زدن
لغتنامه دهخدا
لنگ بره بر لنگ زدن . [ ل ِ ب َرْرَ / رِ ب َ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گریختن . (غیاث ).
-
عذر لنگ
لغتنامه دهخدا
عذر لنگ . [ ع ُ رِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهانه ٔ ضعیف و سست . بهانه ٔ پوچ و نامسموع . (غیاث اللغات ) (از برهان ). عذری نامقبول . عذری نارسا. عذری ناموجه : برد لنگی به راهواری پیش پیشم از بسکه عذر لنگ آورد. انوری .حدیت لنگی استر به عذر می شاید...
-
عرب لنگ
لغتنامه دهخدا
عرب لنگ .[ ع َ ل َ ] (اِخ ) یا پلنگ دژ فعلی . دهی است از دهات سرشیو شهرستان سقز. کوهستانی ، سردسیر. 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصولات آنجا غلات ، لبنیات ، توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ ج...
-
گماره لنگ
لغتنامه دهخدا
گماره لنگ . [ گ ُ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج که در 27000گزی شمال خاوری دژشاهپور و 7000گزی شمال راه شوسه ٔ مریوان به سنندج واقعشده است . هوای آن سرد و سکنه اش 75 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلا...
-
کهن لنگ
لغتنامه دهخدا
کهن لنگ . [ ک ُ هََ / هَُ ل َ] (ص مرکب ) کنایه از کسی یا چیزی که در جایی باشد واز آن برآمدن نتواند. (آنندراج ). کسی یا چیزی که درجایی باشد و از آن نتواند خیزد. (فرهنگ فارسی معین ). اسب یا آدمی که لنگی او مزمن و کهنه باشد. (گنجینه ٔ گنجوی ص 128). که ا...
-
کرزه لنگ
لغتنامه دهخدا
کرزه لنگ . [ ک ِ زَ / زِ ل ِ ] (اِ) خرچنگ در لهجه ٔ بختیاری . (یادداشت مؤلف ). کِرجِلِنگ در تداول دهقانان اطراف بروجرد. کِرجِنگ در تداول مردم بروجرد.
-
crankshaft
میللنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] محور اصلی موتورهای درونسوز که دارای یک یا چند لَنگ است و حرکت رفتوبرگشت پیستونها را به حرکت چرخشی تبدیل میکند
-
نیم لنگ
لغتنامه دهخدا
نیم لنگ . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کمان دان . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). قربان . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری ). قربان کمان . (رشیدی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). که کمان را در میان آن نهند. (جهانگیری ).قربان کمان که کمان را در آنجا جای ده...
-
نیم لنگ
لغتنامه دهخدا
نیم لنگ . [ ل َ] (ص مرکب ) که اندکی می لنگد. کندرفتار : سخن بین که با مرکب نیم لنگ چگونه برون آمد از راه تنگ .نظامی .
-
نیم لنگ
لغتنامه دهخدا
نیم لنگ . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) یک عدل بار که نصف خروار باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لنگه و نیز رجوع به نیم لنگه شود. || خوب . خوش . زیبا. (برهان قاطع). رجوع به لغت بعدی شود.
-
هفت لنگ
لغتنامه دهخدا
هفت لنگ . [ هََ ل َ ] (اِخ ) از طوایف ایل بختیاری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).