کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِنگر،() انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
anchor
لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ابزاری سنگین به شکل قلاب، معمولاً از جنس فولاد، برای ثابت نگه داشتن شناور در بستر رودخانه یا دریا و جلوگیری از حرکت آن براثر جریان آب و باد و موج
-
لنگر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاتوق، رباط ۲. خانگاه ۳. فواره، مطرحانی ۴. ضریح
-
لنگر
فرهنگ فارسی معین
(لَ گَ) [ یو. ] (اِ.) آهن زنجیرداری که برای نگاه داشتن کشتی به کار می رود.
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ) جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام به مردم دهند. (جهانگیری ). جائی که آنجا طعام به فقراء دهند. (غیاث ). خانقاه . محل اجتماع یا خوردنگاه صوفیان . جائی که هر روز ازآنجا به مردم طعام برسد، از این است که خانقاه را نیز لنگر گوین...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 8هزارگزی جنوب خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر. دارای پنج هزار تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و عسل . شغل اهالی زراعت و نجاری و راه آن مالرو است و د...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 30هزارگزی جنوب باختری مانه و دوهزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین . جلگه و گرمسیر. دارای 286 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجا غلات ، بنشن ، پنبه ...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندیز بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در 15هزارگزی شمال خاوری طرقبه . جلگه و گرمسیر. دارای 20 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 64هزارگزی شمال باختری تربت جام ، کنار راه شوسه ٔ عمومی مشهد به تربت جام . جلگه ، گرمسیر. دارای 674 تن سکنه ٔ ترکمن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در هفت هزارگزی شمال باختری بجنورد، کنار راه مالرو عمومی بجنورد به مانه . کوهستانی و معتدل . دارای 867 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و را...
-
لنگر
دیکشنری فارسی به عربی
مرساة
-
کوه لنگر
لغتنامه دهخدا
کوه لنگر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) که لنگری چون کوه دارد. سنگین و عظیم چون کوه .- کشتی کوه لنگر ؛ کنایه از اسب قوی پیکر و نیرومند : بریدم بدان کشتی کوه لنگرمکانی بعید و فلاتی سحیقا.منوچهری .
-
anchor ball
گوی لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نشان دیداری کروی سیاه، به قطر حداقل 60 سانتیمتر، که در جایی از سینه قرار میگیرد که بهخوبی دیده شود و به مفهوم شناورِ درلنگر است متـ .گوی سیاه black ball
-
anchor station
محل لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] محل خاصی برای خدمۀ لنگر بهمنظور لنگراندازی و لنگربرداری
-
lee anchor
لنگر بادپناه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لنگری که در سینۀ بادپناه شناور قرار میگیرد
-
weather anchor
لنگر بادخور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لنگری که در سینۀ بادخور شناور قرار میگیرد