کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُپ گُلی(گُلی) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
lobe
لَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] هریک از بخشهای متمایز اندامهایی نظیر مغز و شش و کبد
-
لپ
واژگان مترادف و متضاد
۱. گونه ۲. لب ۳. قطعه
-
لپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] lop ۱. دو طرف دهان.۲. هریک از دو طرف ناحیۀ داخلی دهان.
-
لپ
فرهنگ فارسی معین
(لُ پّ) (اِ.) هر یک از دو سوی چهره ، دو سوی دهان . ؛ ~. ~ خوردن کنایه از: حریصانه و عجولانه خوردن .
-
لپ
لغتنامه دهخدا
لپ . [ ل َ ] (اِ) لقمه ٔ کلان . تکه ٔ بزرگ . (برهان ). || در لغت نامه ٔ اسدی این صورت را آورده و بدان معنی کاج و سیلی داده است با شاهد ذیل : رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش بامش بر آستین و لپش بر قفازند. خطیری .ولیکن بی شک این کلمه لت است نه لپ . صا...
-
لپ
لغتنامه دهخدا
لپ . [ ل ُ / ل ُپ پ ] (اِ)کپ (در تداول خانگی ). هر یک از دو پاره گوشت دو سوی دهان که فک اعلی را به اسفل متصل کند. دو سوی دهان از برون سوی . دو طرف دهان از سوی بیرون که چون باد در دهان انباری از دو سوی برآمدگی پیدا کند. آن قسمت از دهان که چون پرکنی بر...
-
لُپّ
لهجه و گویش تهرانی
گونه
-
لپ لپ
لغتنامه دهخدا
لپ لپ . [ ل َ ل َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز آش خوردن . || صدا و آواز آب خوردن سگ را گویند.(برهان ). || لف لف . رجوع به لف لف شود.
-
لپ لپ خورنده
دیکشنری فارسی به عربی
شارة
-
لُپ لُپ،() خوردن
لهجه و گویش تهرانی
با اشتها خوردن
-
lobed
لَپدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی با حاشیهای مرکب از لَپهای گرد و فرورفتگیهایی که حداکثر تا یکدوم نیمۀ سطح امتداد داشته باشد
-
buccal region, regio buccalis, cheek region
ناحیۀ لُپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای از صورت در زیر برجستگی گونه
-
isolobal
هملَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی آن قطعههای مولکولی که تعداد و خواص تقارنی و انرژی تقریبی و شکل اوربیتالها و همچنین تعداد الکترونهای آنها یکسان است
-
لپ لپک
لغتنامه دهخدا
لپ لپک . [ل َ ل َ پ َ ] در (خوار) .
-
لپ تین
لغتنامه دهخدا
لپ تین . [ ل ِ ](اِخ ) نام یکی از دو قاتل اکتاو، قیصر روم . قاتل دیگر ایزوکرات نام داشت . (ایران باستان ج 3 ص 2127).