کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُنْگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لُنْگ
لهجه و گویش گنابادی
long در گویش گنابادی در زبان گنابادی به معنای حوله حمام ، آب چین
-
واژههای مشابه
-
crank
لَنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از بخشهای برونمحور (offset) میللنگ که سبب تبدیل حرکت رفتوبرگشت پیستونها به حرکت چرخشی میشوند
-
لنگ
واژگان مترادف و متضاد
ازار، فوطه، قطیفه
-
لنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعرج، چلاق، شل ۲. ایست، درنگ، ماندن، وقفه
-
لنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پا، پاچه، ران ۲. عدل، لنگه ۳. تک، طاق، فرد ۴. زمان، گاه، وقت، هنگام
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lang ۱. انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود.۲. پای آسیبدیده که بلنگد.۳. خسته و وامانده: ◻︎ پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ: ۱۰۱۹).۴. نیازمند به چیزی.〈 لنگ کردن: (مصدر متعدی) [عامیان...
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) leng ۱. (زیستشناسی) یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان.۲. نیمی از بار.۳. یکی از چیزی که جفت باشد، مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب.〈 لنگ کردن: (مصدر متعدی) (ورزش) در کُشتی، پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن.
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لنگی› long پارچهای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر میبندند.〈 لنگ انداختن: (مصدر لازم)۱. (ورزش) در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتیگیر که در گود گرم کشتی هستند تا بهخوشی از یکدیگر جدا شوند.۲. [مجاز] تسلیم شدن ...
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) انسان یا حیوان که پایش آسیب دیده باشد و نتواند به درستی راه رود.
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) = لنگه : آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره .
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) (عا.) هنگام ، وقت .
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پا. 2 - لنگه ، لنگه بار. ؛~ ِ کسی در هوا بودن کنایه از: وضع مبهم و نابسامان داشتن .
-
لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) پارچه ای که در گرمابه به کمر بندند.
-
لنگ
لغتنامه دهخدا
لنگ . [ ل َ ] (اِ) به هندی قرنفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).