کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُنبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لُنبان
لهجه و گویش تهرانی
خمیر ور آمده،مشک پر اب که جنبانده شود.
-
واژههای مشابه
-
لنبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lambān زن بدکار که پیر شده باشد و زنهای دیگر را به فحشا و بیعفتی وادار کند: ◻︎ به خود گفتم عجب نَبْوَد که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری: لغتنامه: لنبان).
-
لنبان
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) زن فاحشه ای که واسطه برای زن های دیگر می شود.
-
لنبان
لغتنامه دهخدا
لنبان . [ لَم ْ ](ص ، اِ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندازد. (برهان ). صاحب آنندراج گوید: لنبان ترکیبی است از لَن به معنی آلت تناسل رجال و دیگر بان که افاده ٔ م...
-
لنبان
لغتنامه دهخدا
لنبان . [ لُم ْ ] (اِخ ) نام محله ای به اصفهان . نام محلتی در مرکز اسپاهان . رفیعالدین شاعر ازآنجاست . یاقوت گوید: ده بزرگی است به اصفهان و آن را دروازه ای باشد که بدان شهرت یافته (و هنوز برجاست ). کمال اسماعیل در مدح رئیس لنبان گفته : تا زبانم به کا...
-
واژههای همآوا
-
لنبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lambān زن بدکار که پیر شده باشد و زنهای دیگر را به فحشا و بیعفتی وادار کند: ◻︎ به خود گفتم عجب نَبْوَد که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری: لغتنامه: لنبان).
-
لنبان
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) زن فاحشه ای که واسطه برای زن های دیگر می شود.
-
لنبان
لغتنامه دهخدا
لنبان . [ لَم ْ ](ص ، اِ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندازد. (برهان ). صاحب آنندراج گوید: لنبان ترکیبی است از لَن به معنی آلت تناسل رجال و دیگر بان که افاده ٔ م...
-
لنبان
لغتنامه دهخدا
لنبان . [ لُم ْ ] (اِخ ) نام محله ای به اصفهان . نام محلتی در مرکز اسپاهان . رفیعالدین شاعر ازآنجاست . یاقوت گوید: ده بزرگی است به اصفهان و آن را دروازه ای باشد که بدان شهرت یافته (و هنوز برجاست ). کمال اسماعیل در مدح رئیس لنبان گفته : تا زبانم به کا...
-
جستوجو در متن
-
لنبانی
لغتنامه دهخدا
لنبانی . [ لُم ْ ] (ص نسبی ) منسوب به لنبان ، محلتی از اصفهان . منسوب به باب لنبان که محله ٔ بزرگی است در اصفهان . (سمعانی ).
-
عمارت جمال الدین
لغتنامه دهخدا
عمارت جمال الدین . [ ع ِ رَ ت ِ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عمارتی است که جمال الدین محمدبن شجاع الدین لنبانی اصفهانی در مسقطالرأس خود لنبان بنا کرد و به نام «عمارت جمال الدین » مشهور شد و ذکراین عمارت در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آمده است . رجوع به ترجمه ٔ محا...
-
لنبانی
لغتنامه دهخدا
لنبانی . [ لُم ْ ] (اِخ ) رفیعالدین . از شعرای مشهور اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری ایران و اهل قریه ٔ لنبان نزدیک اصفهان است . او را دیوانی است مرتب . این دو بیت از قصیده ای که در مدح فخرالدین زیدبن حسن الحسینی سرود، نقل میشود : جانا حدیث عشق ن...