کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُخت و عور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رقص لخت
دیکشنری فارسی به عربی
سخرية
-
لختِ پَتی
فرهنگ گنجواژه
برهنه
-
لُختِ اِلهیت
لهجه و گویش بختیاری
loxt-e elhit کاملاً برهنه.
-
لخت اور
لهجه و گویش بختیاری
loxt-e ur کاملاً برهنه.
-
باد لخت
واژهنامه آزاد
inertial wind
-
چادر یک لخت
لغتنامه دهخدا
چادر یک لخت . [ دَ / دُ رِی ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چادر یک شقه ، چادر یک تخته . ملاَءة. (منتهی الارب ). ریطة. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لخت و عور
لغتنامه دهخدا
لخت و عور. [ ل ُ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. مادرزا. بالتمام برهنه .
-
لخت و عور
لهجه و گویش تهرانی
برهنه
-
جستوجو در متن
-
لوت و لندر
لغتنامه دهخدا
لوت و لندر. [ ت ُ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بالتمام عور. بالتمام عریان . کاملاً برهنه . بالتمام لوت و عور. لوت ِ لندر. بچه های کوچک تمام عور را، خاصه وقتی که فربه باشند گویند، و بیشتر به مزاح کودکان لخت را گویند. سخت برهنه . تمام برهنه . در تداول...
-
عور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ur ۱. لخت؛ برهنه: ◻︎ شنگی دوسه از پس اوفتاده / چون او همه عور و سرگشاده (نظامی۴: ۳۹۲).۲. [مجاز] فقیر؛ بیچیز؛ ناتوان.
-
عور
لغتنامه دهخدا
عور. (از ع ، ص ) برهنه . (غیاث اللغات ). لخت و برهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رت . روت . روخ . رود. عریان . غوشت . عری . تهک . مجرد : چون نکوشی که بپوشی شکم عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی . ناصرخسرو.از تو زاری نکو و زور بداست عور زنبور خانه شور، بد...
-
روخ
لغتنامه دهخدا
روخ . (اِ) گیاهی است که از آن بوریا بافند. (فرهنگ رشیدی ). گیاهی است که از میان آب بروید و از آن حصیر ببافند، و آن را دوخ و رخ نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). گیاهی است دراز خالی از برگ و بار که بدان بوریابافند. (غیاث ال...
-
لاج
لغتنامه دهخدا
لاج . (اِ) رشوت . پاره . || (ص ) برهنه و عریان . (برهان ). عور. بی پوشاک . لوت . لخت . روت . عریان : بر سر نور عشق بینی تاج اندرآن دم که عشق بینی لاج . مولوی . || سگ ماده . (برهان ). سگ ماده که لاس گویند : نمیترسم ز دشمن وز خیالش که باشد دشمنش همچون ...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک . غوشت . اطلس . مجرّد. || اَمرد. (اوبهی ). ساده . پسر ساده . پسر امرد و ناهموار درشت . (برهان ) : همه بفر...