کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُخت و عور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لُخت و عور
فرهنگ گنجواژه
برهنه.
-
واژههای مشابه
-
لخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندک، بخش، برخ، جزء، جصه، قسم، قسمت ۲. پارچه، پاره، تکه، قطعه ۳. عمود، گرز ۴. شلال، نرم ۵. بیحال، رخوتناک، سست ۶. دلمه، لخته، منعقد
-
لخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لخ› [عامیانه] laxt بیحال؛ بیحس.
-
لخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] loxt برهنه؛ عریان.〈 لخت شدن: (مصدر لازم) [عامیانه]〈 لخت کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. لباسهای کسی را از تنش درآوردن؛ برهنه کردن.۲. [مجاز] غارت کردن اموال کسی.
-
لخت
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (ص .) برهنه ، عریان .
-
لخت
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) جزو، نوع ، قسم .
-
لخت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) گرز، عمود.
-
لخت
دیکشنری فارسی به عربی
ثقيل , عاري , متساهل
-
لخت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: loxtoɂür طاری: rüt طامه ای: loxtoɂur طرقی: rüt / oryun کشه ای: loxt نطنزی: loxt
-
لخت لخت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لَ) (ق مر.) قطعه قطعه ، پاره پاره .
-
لخت دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] laxtduz پارهدوز؛ پینهدوز؛ لاخهدوز.لخته۱〈 لختهلخته: تکهتکه.
-
لخت دوز
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص فا.) پینه دوز، پاره دوز
-
لخت شدن
لغتنامه دهخدا
لخت شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن بیرون کردن . کندن لباس بتمامی . کندن همه ٔ جامه چنانکه گاه ورود به حمام .
-
لخت گه
لغتنامه دهخدا
لخت گه . [ ل ُگ َه ْ ] (اِ مرکب ) (در مازندران ) نقطه ای از جنگل که درختان آن بریده باشند .