کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَوِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. (اِخ ) نام رودخانه ای به فرانسه به درازای 125هزار گز.
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. (اِخ ) نام قصبه ای از مازندران . (جهانگیری ) (برهان ).
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. (پسوند) مزید مؤخر امکنه باشد: پیچه لو.آب لو. مقصودلو. کندلو. دیرسمالو. زیادلو. فراسانلو.بالو. خرسگلو. قولو. فهلو (پهله = فهله ). سپانلو.
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ ] (ع حرف ) حرف شرط. اگر. اِن . گر. لوفُرض ِ، اگر فرض شود. ولو، ولو اینکه ، اگر هم . صاحب منتهی الارب گوید: هو حرف یقتضی فی الماضی امتناع مایلیه و استلزامه لتالیه . سیبویه ... (منتهی الارب ) : شک نیاوردگان کرده یقین اِن و لوشان به جای رای وز...
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ / لُو ] (اِ) حلوا. (جهانگیری ). نوعی از حلوا. (برهان ) : لو و لوزینه اش در کار کردندز جام عشرتش بیدار کردند. مجیر بیلقانی . || پشته . بلندی . (از جهانگیری ) (از برهان ) : بدو بر شبان گفت ایدر بدوره تازه پیش آیدت پر ز لو . فردوسی . || زردآب ...
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ وِن ْ ] (ع ص ) کج از ریگ و تیر. || دردگین شکم . || پیچش زده . (منتهی الارب ).
-
لَوْ
فرهنگ واژگان قرآن
اگر- چه مي شد - کاش می شد (در عبارت "و لو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله ... "کلمه لو براي آرزو است ، و جمله به اين معنا است : چه ميشد که ايشان آنچه را که خدايشان فرستاده با رضايت خاطر ميگرفتند ، و يا بدان تن در ميدادندهمچنين جملاتي نظير " لو کانوا...
-
لُوْ
لهجه و گویش گنابادی
louw در گویش گنابادی یعنی لب ، کنار ، بغلِ
-
لُو
لهجه و گویش تهرانی
لب
-
لو
لهجه و گویش بختیاری
lu قاپ ساییده شده.
-
لو
واژهنامه آزاد
لوو درزبان لری بختیاری باضمه و یعنی بزرگ مثلا دالو=مادربزرگ دا=مادر لو=بزرگ
-
لو
واژهنامه آزاد
لُوْ:(low) در گویش گنابادی یعنی لب ، کنار ، بغلِ
-
lo-lo, lift-on lift-off
لوـ لو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
-
ده لو،هشت لو ،()خوشگله
لهجه و گویش تهرانی
خال های ورق(گنجفه)
-
عاشق لو
لغتنامه دهخدا
عاشق لو. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 26هزار و پانصدگزی جنوب باختری خداآفرین و 30 هزارو پانصد گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. محلی کوهستانی گرمسیر و مالاریایی است و 305 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ قره سو و ...