کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
براي او - براي اوست - فقط براي اوست ( اگر ابتداي جمله بيايد)
-
واژههای مشابه
-
له
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگز، فاسد، لهیده ۲. پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته ۳. مضمحل
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lah شراب انگوری.
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lah ناژو؛ درخت ناجو.
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی، مقابلِ علیه] lah برای او؛ به نفع او.
-
له
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) leh ۱. کوبیده و نرمشده.۲. [عامیانه، مجاز] بسیار خسته.۳. (بن مضارعِ لهیدن) = لهیدن〈 له کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه، و امثال آنها.
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (ص .) کوبیده و نرم شده .
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) شراب ، بادة انگوری .
-
له
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ق .) برای او، به نفع او.
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) = آله . آلوه . اله : عقاب .
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ] (اِ) شراب . باده ٔ انگوری . شراب انگوری . (برهان ) : هرچه بستاند از حرام و حرج از بهای نماز و روزه و حج یا به له یا به منگ صرف کندبرف را یار دوغ و ترف کند. سنائی .با له و منگ عمر خویش هدر. سنائی .دولت آنراست در این وقت که آبش از له صل...
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ] (اِخ ) نام شهری است از ترکستان . (برهان ).... و آن اکنون در تصرف دولت روس است . (آنندراج ).
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ] (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ «با» که برای معنی معیت آید و در اصل «اِلَه » بوده به کسر همزه . (غیاث ).
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ](ع حرف جر + ضمیر) (از: لََ + ه ) برای او. او را.- مدّعی ̍ له .- مُعَظَّم ٌ له .- ولَه ُ ؛ او راست . || لَه ِ. به سودِ. به نفعِ. مقابل ِ علیه ِ.- لَه ِ او ؛ به سودِ او. به نفعِ او. برای او. بهر او.- له و علیه ؛ به سود و به زیان : بای...