کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَم لَم زدن لَم لَمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لم یزل
فرهنگ فارسی معین
(لَ . یَ زَ) [ ع . ] (ص .) بی زوال ، جاودان .
-
لم دادن
لغتنامه دهخدا
لم دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب . لمیدن . به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن .- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن ؛ یک بری تکیه کردن .
-
لم آباد
لغتنامه دهخدا
لم آباد.[ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقعدر هفت هزار گزی باختر علیشاه عوض و دوهزارگزی جنوب راه ماشین رو فرعی علیشاه عوض به شهرآباد. جلگه و معتدل و دارای 223 تن سکنه . آب آن از قنات و رود کرج . محصول آنجا غلات ، صیفی ، بنشن و چغندر. ش...
-
لم داده
لغتنامه دهخدا
لم داده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لم دادن . لمیده . به راحت به یک سوی بدن نیمه درازکشیده . یک بری برای تمدد اعصاب بر چیزی تکیه کرده .
-
لم سر
لغتنامه دهخدا
لم سر. [ ل َم ْ م َ س َ ] (اِخ ) ظاهراً همان لمبه سر باشد که قلعتی است به رودبار قزوین از قلاع اسماعیلیه : و پادشاه در لم سر که مشتاة آن حدود بوده مقام فرمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به لمبه سر شود.
-
لم شیر
لغتنامه دهخدا
لم شیر. [ ل َ ] (اِ) شرم مرد(؟).
-
لم لو
لغتنامه دهخدا
لم لو. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دَیکلیه ٔبخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 24هزارگزی جنوب هوراند و 6هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل و دارای 280 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات و سردرختی . شغل اهالی زراعت و گله داری...
-
لم یزرع
لغتنامه دهخدا
لم یزرع . [ ل َ ی ُ رَ ] (ع ص مرکب ) بایر. ویران . مقابل مزروع و دایر: زمین لم یزرع ؛ بایر. اراضی لم یزرع ؛ ویران که کشت نشود.
-
لم یزل
لغتنامه دهخدا
لم یزل .[ ل َ ی َ زَ ] (ع ص مرکب ) آنکه همیشه بوده است . پایدار. جاودان همیشه و پاینده و بی زوال و عبارت از ذات حق تعالی (و لم یزل در اصل یزال بود، و چون لم جازم بریزال درآوردند آخرش را جزم کردند الف به التقای ساکنین افتاد). (غیاث ): موجود لم یزل ؛ ق...
-
لم یزلی
لغتنامه دهخدا
لم یزلی . [ ل َ ی َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به لم یزل . جاودانی . همیشگی . سرمدی : بقا و عمر ورا در صحیفه ٔ ازلی به خط لم یزلی «دام عالیا» دیدن .سوزنی .
-
لم یکن
لغتنامه دهخدا
لم یکن .[ ل َ ی َ ک ُ ] (اِخ ) نام سوره ٔ نودوهشتم قرآن که دارای هشت آیه و مدنی است . نام دیگر آن «بَیِّنه » است .
-
لَمْ يَقْتُرُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
بخل نورزيده و نمي ورزند
-
لَمْ يَکُ
فرهنگ واژگان قرآن
نبود ونيست (عبارت "لَمْ يَکُ يَنفَعُهُمْ " این چنین نبوده ونیست که به آنان سود برساند)
-
لَمْ يَکَدْ
فرهنگ واژگان قرآن
بعيد است
-
لَمْ يَکْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
بس نبوده ونیست